گنجور

 
نجم‌الدین رازی

در عشق یار بین که چه عیار می‌رویم

سر زیر پا نهاده چه شطار می‌رویم

در نقطهٔ مراد بدین دور ما رسیم

زیرا به سر همیشه چو پرگار می‌رویم

جانی که هست مان فدی یار کرده‌ایم

ور حکم می‌کند به سردار می‌رویم

مرگ ار کسی به جان بفروشد همی‌خریم

عیاروار ز آنکه بر یار می‌رویم

ما را چه غم ز دوزخ و با خُلدمان چه کار؟

دلداده‌ایم ما بر دلدار می‌رویم

بار امانتش به دل و جان کشیده، پس

در بارگاه عزت بی‌بار می‌رویم

با ظلمت نفوس و طبایع درآمدیم

در جان هزارگونه ز انوار می‌رویم

ز آن پس که بوده‌ایم بسی در حریم جهل

این فضل بین که محرم اسرار می‌رویم

عمری اگرچه در ظلمات هوا بُدیم

آب حیات خورده خضروار می‌رویم

گرچه چو چرخ کور و کبود آمدیم لیک

با صد هزار دیده فلک سار می‌رویم

در نقطهٔ مراد بدین دور ما رسیم

زیرا به سر همیشه چو پرگار می‌رویم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
نجم‌الدین رازی

در عشق یار بین که چه عیار میرویم

سر زیر نهاده چو شطار میرویم

در نقطه مراد بدین دور ما رسیم

زیرا بسر همیشه چوپر کار میرویم

جانی که هست مان فدی یار کرده‌ایم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از نجم‌الدین رازی
خواجوی کرمانی

دلداده‌ایم وز پی دلدار می‌رویم

با خون دیده و دل افگار می‌رویم

یاران به همتی مدد حال ما شوید

کز این دیار بی‌دل و بی‌یار می‌رویم

ما را به حال خود بگذارید و بگذرید

[...]

صفایی جندقی

کز کربلا به دیدهٔ خونبار می‌رویم

وارسته آمدیم و گرفتار می‌رویم

خفتند همرهان همه پیر و جوان به خاک

با یک اسیر بستهٔ بیمار می رویم

از دولت سر تو برادر به کربلا

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صفایی جندقی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه