گنجور

 
نجم‌الدین رازی

دعوی عشق جانان در هر دهان نگنجد

وصف جمال رویش در هر زبان نگنجد

نور کمال حسنش در هر نظر نیاید

شرح صفات ذاتش در هر بیان نگنجد

عز جلال وصلش جبریل در نیابد

منجوق کبریایش در لامکان نگنجد

عکسی ز تاب نورش آفاق بر ندارد

فیضی ز فضل جودش در بحر و کان نگنجد

سیمرغ قاف عشقش از بیضه چون بر آید

مرغی است کاشیانش در جسم و جان نگنجد

یک ذره بار حکمش کونین بر نتابد

یک نکته راز عشقش در دو جهان نگنجد

یک شعله نار قهرش هفتم سقر بسوزد

یک لعمه نور لطفش در هشت جنان نگنجد

خوناب عاشقانش روی زمین بگیرد

وافغان بیدلانش در آسمان نگنجد

آن را که بار یابد در بارگاه وصلش

در هر مکان نیابی در هر زمان نگنجد

شکرانه چون گزارم کامروز یار با من

ز آن سان شده که مویی اندر میان نگنجد

گویند راز وصلش پنهان چرا نداری

پنهان چگونه دارم کاندر نهان نگنجد

گفتی ز وصل رویش با ما بده نشانی

این خود محال باشد کاندر نشان نگنجد

«نجما» حدیث وصلش زنهار تا نگویی

کان عقل در نیابد و اندر دهان نگنجد

از گفت و گو نیابد وصلش کسی محال است

بحر محیط هرگز در ناودان نگنجد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عطار

جانا حدیث حسنت در داستان نگنجد

رمزی ز راز عشقت در صد زبان نگنجد

جولانگه جلالت در کوی دل نباشد

جلوه گه جمالت در چشم و جان نگنجد

سودای زلف و خالت در هر خیال ناید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
نجم‌الدین رازی

دعوّی عشق جانان در هر دهان نگنجد

وصف جمال رویش در هر زبان نگنجد

نور کمال حسنش در هر نظر نیاید

شرح صفات ذاتش درهر بیان نگنجد

عزّجلال وصلش جبریل درنیابد

[...]

عراقی

جانا، حدیث شوقت در داستان نگنجد

رمزی ز راز عشقت در صد بیان نگنجد

جولانگه جلالت در کوی دل نباشد

خلوتگه جمالت در جسم و جان نگنجد

سودای زلف و خالت جز در خیال ناید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه