بخش ۱: جهان چون به زاری برآید همی
بخش ۲: دل شاه ترکان چنان کم شنود
بخش ۳: پس آگاهی آمد به پیروز شاه
بخش ۴: بی آزار لشکر به فرمان شاه
بخش ۵: چو گیو اندر آمد به پیش پدر
بخش ۶: به روز چهارم ز پیش سپاه
بخش ۷: وز آن لشکر ترک هومان دلیر
بخش ۸: نشست از بر زین سپیدهدمان
بخش ۹: خبر شد به بیژن که هومان چو شیر
بخش ۱۰: وزآن جایگه روی برگاشتند
بخش ۱۱: دو بهره چو از تیره شب درگذشت
بخش ۱۲: نویسنده نامه را خواند و گفت
بخش ۱۳: دبیر خردمند را پیش خواند
بخش ۱۴: یکی نامه فرمود پس تا دبیر
بخش ۱۵: سر نامه کرد آفرین از نخست
بخش ۱۶: از اسبان گله هرچ شایسته بود
بخش ۱۷: به شبگیر چون تاج بر سر نهاد
بخش ۱۸: دو رویه ز لشکر برآمد خروش
بخش ۱۹: پر از کینه سالار توران سپاه
بخش ۲۰: سپهدار ترکان برآراست کار
بخش ۲۱: نخستین فریبرز نیو دلیر
بخش ۲۲: و دیگر گروی زره دیو نیو
بخش ۲۳: سه دیگر سیامک ز توران سپاه
بخش ۲۴: چهارم فروهل بد و زنگله
بخش ۲۵: به پنجم چو رهام گودرز بود
بخش ۲۶: ششم بیژن گیو و رویین دمان
بخش ۲۷: برون تاخت هفتم ز گردان هجیر
بخش ۲۸: به هشتم ز گردان ناماوران
بخش ۲۹: برون رفت گرگین نهم کینهخواه
بخش ۳۰: دهم برته با کهرم تیغزن
بخش ۳۱: سپهدار ایران و توران دژم
بخش ۳۲: چو نزدیک بنگاه و لشکر شدند
بخش ۳۳: چو لشکر چنین پاسخ آراستند
بخش ۳۴: چو از دور لهاک و فرشیدورد
بخش ۳۵: همه شب بنالید تا روز پاک
بخش ۳۶: چو از روز نه ساعت اندر گذشت
بخش ۳۷: فرستاده آمد به نزدیک شاه
بخش ۳۸: از آن پس خروش آمد از دیدهگاه