گنجور

 
فردوسی

بخش ۱: جهان چون به زاری برآید همی

بخش ۲: دل شاه ترکان چنان کم شنود

بخش ۳: پس آگاهی آمد به پیروز شاه

بخش ۴: بی آزار لشکر به فرمان شاه

بخش ۵: چو گیو اندر آمد به پیش پدر

بخش ۶: به روز چهارم ز پیش سپاه

بخش ۷: وز آن لشکر ترک هومان دلیر

بخش ۸: نشست از بر زین سپیده‌دمان

بخش ۹: خبر شد به بیژن که هومان چو شیر

بخش ۱۰: وزآن جایگه روی برگاشتند

بخش ۱۱: دو بهره چو از تیره شب درگذشت

بخش ۱۲: نویسنده نامه را خواند و گفت

بخش ۱۳: دبیر خردمند را پیش خواند

بخش ۱۴: یکی نامه فرمود پس تا دبیر

بخش ۱۵: سر نامه کرد آفرین از نخست

بخش ۱۶: از اسبان گله هرچ شایسته بود

بخش ۱۷: به شبگیر چون تاج بر سر نهاد

بخش ۱۸: دو رویه ز لشکر برآمد خروش

بخش ۱۹: پر از کینه سالار توران سپاه

بخش ۲۰: سپهدار ترکان برآراست کار

بخش ۲۱: نخستین فریبرز نیو دلیر

بخش ۲۲: و دیگر گروی زره دیو نیو

بخش ۲۳: سه دیگر سیامک ز توران سپاه

بخش ۲۴: چهارم فروهل بد و زنگله

بخش ۲۵: به پنجم چو رهام گودرز بود

بخش ۲۶: ششم بیژن گیو و رویین دمان

بخش ۲۷: برون تاخت هفتم ز گردان هجیر

بخش ۲۸: به هشتم ز گردان ناماوران

بخش ۲۹: برون رفت گرگین نهم کینه‌خواه

بخش ۳۰: دهم برته با کهرم تیغ‌زن

بخش ۳۱: سپهدار ایران و توران دژم

بخش ۳۲: چو نزدیک بنگاه و لشکر شدند

بخش ۳۳: چو لشکر چنین پاسخ آراستند

بخش ۳۴: چو از دور لهاک و فرشیدورد

بخش ۳۵: همه شب بنالید تا روز پاک

بخش ۳۶: چو از روز نه ساعت اندر گذشت

بخش ۳۷: فرستاده آمد به نزدیک شاه

بخش ۳۸: از آن پس خروش آمد از دیده‌گاه