یکی نامه فرمود پس تا دبیر
نویسد سوی پهلوان دلپذیر
سر نامه کرد آفرین بزرگ
به یزدان پناهش ز دیو سترگ
دگر گفت کز کردگار جهان
بخواهم همی آشکار و نهان
مگر کز میان دو رویه سپاه
جهاندار بردارد این کینهگاه
اگر تو که گودرزی آن خواستی
که گیتی به کینه بیاراستی
برآمد از این کینه گه کام تو
چه گویی چه باشد سرانجام تو
نگه کن که چندان دلیران من
ز خویشان نزدیک و شیران من
تن بی سرانشان فگندی به خاک
ز یزدان نداری همی شرم و باک
ز مهر و خرد روی برتافتی
کنون آنچ جستی همه یافتی
گه آمد که گردی از این کینه سیر
به خون ریختن چند باشی دلیر
نگه کن کز ایران و توران سوار
چه مایه تبه شد بدین کارزار
به کین جستن مردهای ناپدید
سر زندگان چند باید برید
گه آمد که بخشایش آید ترا
ز کین جستن آسایش آید ترا
اگر بازیابی شده روزگار
به گیتی درون تخم کینه مکار
روانت مرنجان و مگذار تن
ز خون ریختن بازکش خویشتن
پس از مرگ نفرین بود بر کسی
کز او نام زشتی بماند بسی
نباید که زشتی بماندت نام
وگر تو بدان سر شوی شادکام
هر آنگه که موی سیه شد سپید
ببودن نماند فراوان امید
بترسم که گر بار دیگر سپاه
به جنگ اندر آید بدین رزمگاه
نبینی ز هر دو سپه کس بپای
برفته روان تن بمانده به جای
از آن پس که داند که پیروز کیست
نگونبخت گر گیتی افروز کیست
ور ایدونک پیکار و خون ریختن
بدین رزمگه با من آویختن
کزین سان همی جنگ شیران کنی
همی از پی شهر ایران کنی
بگو تا من اکنون هم اندر شتاب
نوندی فرستم به افراسیاب
بدان تا بفرمایدم تا زمین
ببخشیم و پس درنوردیم کین
چنانچون به گاه منوچهر شاه
به بخشش همی داشت گیتی نگاه
هر آن شهر کز مرز ایران نهی
بگو تا کنیم آن ز ترکان تهی
وز آباد و ویران و هر بوم و بر
که فرمود کیخسرو دادگر
از ایران به کوه اندر آید نخست
در غرچگان از بر بوم بست
دگر طالقان شهر تا فاریاب
همیدون در بلخ تا اندر آب
دگر پنجهیر و در بامیان
سر مرز ایران و جای کیان
دگر گوزگانان فرخنده جای
نهادست نامش جهان کدخدای
دگر مولیان تا در بدخشان
همینست از این پادشاهی نشان
فروتر دگر دشت آموی و زم
که با شهر ختلان براید برم
چه شگنان وز ترمذ ویسه گرد
بخارا و شهری که هستش بگرد
همیدون برو تا در سغد نیز
نجوید کس آن پادشاهی بنیز
وز آن سو که شد رستم گرد سوز
سپارم بدو کشور نیمروز
ز کوه و ز هامون بخوانم سپاه
سوی باختر برگشاییم راه
بپردازم این تا در هندوان
نداریم تاریک از این پس روان
ز کشمیر وز کابل و قندهار
شما را بود آن همه ز این شمار
وز آن سو که لهراسب شد جنگجوی
الانان و غر در سپارم بدوی
از این مرز پیوسته تا کوه قاف
به خسرو سپاریم بیجنگ و لاف
وز آن سو که اشکش بشد همچنین
بپردازم اکنون سراسر زمین
وز آن پس که این کرده باشم همه
ز هر سو بر خویش خوانم رمه
به سوگند پیمان کنم پیش تو
کز این پس نباشم بداندیش تو
بدانی که ما راستی خواستیم
به مهر و وفا دل بیاراستیم
سوی شاه ترکان فرستم خبر
که ما را ز کینه بپیچید سر
همیدون تو نزدیک خسرو به مهر
یکی نامه بنویس و بنمای چهر
چنین از ره مهر و پیکار من
ز خون ریختن با تو گفتار من
چو پیمان همه کرده باشیم راست
ز من خواسته هرچ خسرو بخواست
فرستم همه سر به سر نزد شاه
در کین ببندد مگر بر سپاه
از آن پس که این کرده باشیم نیز
گروگان فرستاده و داده چیز
بپیوندم این مهر و آیین و دین
بدوزم به دست وفا چشم کین
که بشکست هنگام شاه بزرگ
ز بد گوهر تور و سلم سترگ
فریدون که از درد سرگشته شد
کجا ایرج نامور کشته شد
ز من هرچ باید به نیکی بخواه
از آن پس بر این نامه کن نزد شاه
نباید کز این خوب گفتار من
به سستی گمانی برند انجمن
که من جز به مهر این نگویم همی
سرانجام نیکی بجویم همی
مرا گنج و مردان از آن تو بیش
به مردانگی نام از آن تو پیش
ولیکن بدین کینه انگیختن
به بیداد هر جای خون ریختن
بسوزد همی بر سپه بر دلم
بکوشم که کین از میان بگسلم
سه دیگر که از کردگار جهان
بترسم همی آشکار و نهان
که نپسندد از ما بدی دادگر
گزافه نبردارد این شور و شر
اگر سر بپیچی ز گفتار من
نجویی همه ژرف کردار من
گنهکار دانی مرا بیگناه
نخواهی به گفتار کردن نگاه
کجا داد و بیداد نزدت یکیست
جز از کینه گستردنت رای نیست
گزین کن ز گردان ایران سران
کسی کو گراید به گرز گران
همیدون من از لشکر خویش مرد
گزینم چو باید ز بهر نبرد
همه یک به دیگر فراز آوریم
سران را ز سر سوی گاز آوریم
همیدون من و تو به آوردگاه
بگردیم یک با دگر کینهخواه
مگر بیگناهان ز خون ریختن
به آسایش آیند ز آویختن
کسی کش گنهکار داری همی
وز او بر دل آزار داری همی
به پیش تو آرم به روز نبرد
ببایدت پیمان یکی نیز کرد
که بر ما تو گر دست یابی به خون
شود بخت گردان ترکان نگون
نیازاری از بن سپاه مرا
نسوزی بر و بوم و گاه مرا
گذرشان دهی تا به توران شوند
کمین را نسازی بر ایشان کمند
وگر من شوم بر تو پیروزگر
دهد مر مرا اختر نیک بر
نسازم به ایرانیان بر کمین
نگیریم خشم و نجوییم کین
سوی شهر ایران دهم راهشان
گذارم یکایک سوی شاهشان
از ایشان نگردد یکی کاسته
شوند ایمن از جان وز خواسته
ور ایدونک زین سان نجویی نبرد
دگرگونه خواهی همی کار کرد
به انبوه جویی همی کارزار
سپه را سراسر به جنگ اند آر
هر آن خون که آید به کین ریخته
تو باشی بدان گیتی آویخته
ببست از بر نامه بر بند را
بخواند آن گرانمایه فرزند را
پسر بد مر او را سر انجمن
یکی نام رویین و رویینه تن
بدو گفت نزدیک گودرز شو
سخن گوی هشیار و پاسخ شنو
چو رویین برفت از در نامور
فرستاده با ده سوار دگر
بیامد خردمند روشنروان
دمان تا سراپردهٔ پهلوان
چو رویین پیران به درگه رسید
سوی پهلوان سپه کس دوید
فرستاده را خواند پس پهلوان
دمان از پس پرده آمد جوان
بیامد چو گودرز را دید دست
به کش کرد و سر پیش بنهاد پست
سپهدار بر جست و او را چو دود
به آغوش تنگ اندر آورد زود
ز پیران بپرسید وز لشکرش
ز گردان وز شاه وز کشورش
خردمند رویین پس آن نامه پیش
بیاورد و بگزارد پیغام خویش
دبیر آمد و نامه برخواند زود
به گودرز گفت آنچ در نامه بود
چو نامه به گودرز برخواندند
همه نامداران فرو ماندند
ز بس چربگفتار وز پند خوب
نمودن بدو راه و پیوند خوب
خردمند پیران که در نامه یاد
چه آورد وز پند نیکو چه داد
به رویین چنین گفت پس پهلوان
کهای پور سالار و فرخ جوان
تو مهمان ما بود باید نخست
پس این پاسخ نامه بایدت جست
سراپردهٔ نو بپرداختند
نشستنگه خسروی ساختند
به دیبای رومی بیاراستند
خورش ها و رامشگران خواستند
پراندیشه گشته دل پهلوان
نبشته ابا رایزن موبدان
همی پاسخ نامه آراستند
سخن هرچ نیکوتر آن خواستند
به یک هفته گودرز با رود و می
همی نامه را پاسخ افگند پی
ز بالا چو خورشید گیتی فروز
بگشتی سپهبد گه نیمروز
می و رود و مجلس بیاراستی
فرستاده را پیش خود خواستی
چو یک هفته بگذشت هشتم پگاه
نویسنده را خواند سالار شاه
بفرمود تا نامه پاسخ نوشت
درختی به نوی به کینه بکشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن در مورد یک نامهنگاری است که از سوی یک شخصیت بزرگ (احتمالاً یک شاه یا پهلوان) به یک پهلوان دلپذیر نوشته شده است. در نامه، نویسنده ابتدا به یزدان پناه میبرد و از او کمک میخواهد تا کینهای که میان دو سپاه وجود دارد، برطرف شود. او به پهلوان توضیح میدهد که اگر کینهورزی ادامه پیدا کند، تلفات زیادی در پی خواهد داشت و همیشگی نخواهد بود. او همچنین به یاد میآورد که نباید از زشتی و نام بد بترسند و باید یادگاری از خود به جا بگذارند که باعث خشم و کینه نشود.
در ادامه، نویسنده به پهلوان پیشنهاد میدهد که میتوانند با هم برای رسیدن به صلح تلاش کنند و او معتقد است که جنگ و خونریزی نتیجهای جز ویرانی نخواهد داشت. به پیمانهایی که باید بین آنها برقرار شود اشاره میکند و اطمینان میدهد که او هیچ قصدی جز خوبخواهی ندارد.
در نهایت، او توافق میکند که پاسخی به نامه بنویسند و به این ترتیب، فضایی برای دیالوگ و گفتگو فراهم میآورد تا شاید بتوانند به صلح دست یابند و از کینه دست بکشند. در ادامه، پهلوان به دنبال او میرود و در پاسخ نامه، تأکید میکند که آماده کمک و همکاری است.
هوش مصنوعی: یک نفر دستور داد تا دبیری نامهای بنویسد به سوی پهلوانی دلپسند.
هوش مصنوعی: در آغاز نامه، بزرگترین تحسین را به خداوند میفرستد و از او درخواست حمایت و پناه از شیطان بزرگ دارد.
هوش مصنوعی: یکی دیگر گفت که از خداوند عالم میخواهم هر آنچه که ظاهر و پنهان است.
هوش مصنوعی: آیا امکان دارد که از میان دو لشکر فرمانروای جهان، این کینه و دشمنی را برطرف کند؟
هوش مصنوعی: اگر تو که اهل گودرزی هستی، خواستهای که دنیا را با کینه و دشمنی آراستهای.
هوش مصنوعی: از این کینهای که وجود دارد، چه آرزویی داری و سرانجام تو چه خواهد شد؟
هوش مصنوعی: به اطراف خود نگاه کن، چقدر از دلیران و شیران نزدیک به من هستند.
هوش مصنوعی: بدن بیسرانشان را به خاک انداختی و از خداوند هیچ شرم و ترسی نداری.
هوش مصنوعی: از محبت و دانایی رو گرداندی، حالا هرچه خواسته بودی، همه را به دست آوردی.
هوش مصنوعی: گاهی پیش میآید که اگر بخواهی این کینه را فراموش کنی، باید به خون خودت غلبه کنی و شجاع باشی.
هوش مصنوعی: به مراقبتی نگاه کن که در این جنگ، چه تعداد سوار از ایران و توران به خطر افتادند و نابود شدند.
هوش مصنوعی: برای انتقام گرفتن از یک مرده نامرئی، چند نفر از زندگان باید کشته شوند؟
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، وقتی که از کینه و دشمنی رها شویم و بخشایش را بپذیریم، آرامش و آسایش به سراغمان میآید.
هوش مصنوعی: اگر روزگار به روال گذشته برگردد، در دلها حس کینه و دشمنی نهفته است.
هوش مصنوعی: روح خود را آزرده نکن و اجازه نده که بدن تو از ریختن خون باز بماند. خود را برگردان و از این وضعیت دوری کن.
هوش مصنوعی: بعد از مرگ، نفرین بر کسی است که از او نام و یاد بدی باقی بماند.
هوش مصنوعی: نباید اجازه دهی زشتیها بر چهرهات باقی بماند، وگرنه اگر به آن عادت کنی، دیگر خوشبخت نخواهی بود.
هوش مصنوعی: هر وقت که موهای سیاه به سفیدی گراید، دیگر امید به فراوانی نمانده است.
هوش مصنوعی: میترسم که اگر بار دیگر نیروها به جنگ برگردند، در این میدان مبارزه چه بر سر ما میآید.
هوش مصنوعی: اگر کسی را از دو گروه نبینی، بدان که تنها روح انسان باقی مانده و جسمش در همانجا باقی است.
هوش مصنوعی: پس از آنکه بداند چه کسی موفق و پیروز است، فرد بدبخت بداند که چه کسی برای دنیا میدرخشد و درخشان است.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی در این میدان جنگ با من درگیر شوی و خون بریزی، باید آماده باشی.
هوش مصنوعی: تو با چنین دلیری و شجاعت، همواره در حال جنگ با شیران هستی و برای رسیدن به هدفهای بزرگ و برقراری آرامش در سرزمین ایران تلاش میکنی.
هوش مصنوعی: بگو تا من همین حالا هم به سرعت پیامی به افراسیاب بفرستم.
هوش مصنوعی: بدان که بایستی از طرف من دستور بدهی تا به زمین پاداش دهیم و سپس بر آن حرکت کنیم.
هوش مصنوعی: زمانی که منوچهر شاه در حال نگهداری و مراقبت از سرزمین و مردمش بود، به بخشش و نیکی معروف بود.
هوش مصنوعی: هر شهری که از مرز ایران جدا شود، بگو تا آن را از ترکان خالی کنیم.
هوش مصنوعی: کیخسرو دادگر، درباره هر سرزمین آباد و ویران و هر جا که باشد، فرمان میدهد.
هوش مصنوعی: از ایران به کوه میآید، ابتدا در منطقهای به نام غرچگان و در بالای سرزمین بست.
هوش مصنوعی: دیگر منطقه طالقان تا فاریاب و همچنین از بلخ تا آبهای دیگر، در اینجا اشاره به گسترهای جغرافیایی دارد.
هوش مصنوعی: به دشتهای سرسبز و زیبا اشاره دارد که در مرز ایران و در منطقه بامیان قرار دارد. این منطقه به خاطر تاریخ و فرهنگ غنیاش معروف است و یادآور جایگاه ایرانیان و تمدن کیان است.
هوش مصنوعی: دیگر افرادی که خوشبخت و موفق هستند، جایی قرار دارند که نامشان در جهان به عنوان رهبر و کدخدایان شناخته میشود.
هوش مصنوعی: دیگر مردم از مولیان تا بدخشان، همینطور است که نشان پادشاهی را دارند.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به توصیف دشت آموی و زم میپردازد و اشاره میکند که این منطقه به نوعی با شهر ختلان در ارتباط است و از آن تاثیر میپذیرد. او به زیبایی و ویژگیهای خاص این دشتها اشاره میکند و به نوعی پیوند این نواحی با یکدیگر را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: چه شگفتی است که از ترمذ به سمت بخارا و شهری که در آن زندگی میکند، میچرخد.
هوش مصنوعی: برو به سرزمین سغد و نگذار کسی به دنبال آن پادشاهی برود.
هوش مصنوعی: رستم به سرزمین نیمروز میرود و سوز و آتش را به آنجا میآورد.
هوش مصنوعی: از کوه و دشت به صدا درمیآورم نیروهای خود را، تا به سوی غرب برویم و راه را باز کنیم.
هوش مصنوعی: من این موضوع را بررسی میکنم تا دیگر در زندگیام هیچ گونه تاریکی و ناراحتی وجود نداشته باشد.
هوش مصنوعی: از کشمیر و کابل و قندهار، همه شما از این تعداد هستند و نشانهای از آنجا دارید.
هوش مصنوعی: از طرفی که لهراسب، جنگجوی الانیان، در میدان نبرد ظاهر شد و در سپاه بدوی غرشی به راه انداخت.
هوش مصنوعی: از این مرز تا کوه قاف، ما بدون جنگ و ادعا، سرزمین را به خسرو میسپاریم.
هوش مصنوعی: از آن طرف که اشک او ریخته شده، اکنون تمام زمین را پر از محبت و احساسات میکنم.
هوش مصنوعی: بعد از اینکه این کار را انجام دادم، از هر سمت به خودم توجه میکنم و همه چیز را به سمت خودم میکشانم.
هوش مصنوعی: من با سوگند به تو پیمان میبندم که از این پس در مورد تو بداندیشی نخواهم داشت.
هوش مصنوعی: بدان که ما به درستی محبت و وفاداری را جستجو کردیم و دلمان را با آن آراستیم.
هوش مصنوعی: به پادشاه ترکان خبر میفرستم که ما از کینه و دشمنی دور شدیم و در حال حاضر از آن رنج و عداوت فاصله گرفتهایم.
هوش مصنوعی: یک نامه برای خسرو بنویس و چهرهات را به او نشان بده، چون او به مهر و محبت نزدیک است.
هوش مصنوعی: من در راه عشق و جنگ با تو، به خونریزی و کشتن مشغول شدم و این داستان من است.
هوش مصنوعی: وقتی که همه پیمانها را درست و بهجا نهادیم، از من خواسته میشود هر چیزی که پادشاه بخواهد.
هوش مصنوعی: من همه چیز را به دربار میفرستم تا در کینهای که دارم، تنها بر سپاه اثر بگذارد.
هوش مصنوعی: پس از این که این کار را انجام دادهایم، همچنان فرستادهایم و چیزهایی را دادهایم.
هوش مصنوعی: من به این محبت و آیین و دین میپیوندم و با دست وفا آن را به هم میدوزم و از چشم کینه دوری میکنم.
هوش مصنوعی: در زمان حکمرانی شاه بزرگ، سرنوشت بدی بر سر دو برادر به نامهای تور و سلم آمد که باعث شد زندگی آنها دچار مشکلات و چالشهای زیادی شود.
هوش مصنوعی: فریدون که از درد و رنج به ستوه آمده بود، کجا ایرج، پسرش، به نام بزرگی کشته شد؟
هوش مصنوعی: هر چیزی که از من میخواهی و مطابق با خوبی است، پس از این بر روی این نامه برای شاه بنویس.
هوش مصنوعی: نباید انجمن به این فکر بیفتد که سخنان خوب من به ضعف و سستی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: من فقط به عشق تو سخن میگویم و همیشه در پی رسیدن به پایان نیکو و شادی هستم.
هوش مصنوعی: من دارایی و ثروت را به تو نسبت میزنم، اما مردانگی و شجاعت من بیشتر از آنچه که دیگران دارند، به نام تو وابسته است.
هوش مصنوعی: اما با این حال، این کینهورزی و ایجاد حس دشمنی، به ظلم و ستم منجر میشود و در هر جا که باشد، خونریزی به دنبال خواهد داشت.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر کینهای که در دل دارم میسوزد و تلاش میکنم تا این کینه را از بین ببرم.
هوش مصنوعی: اگر از خداوند جهانیان بترسم، این ترس هم در ظاهر نمایان است و هم در باطن پنهان.
هوش مصنوعی: هیچ دادگری بدی ما را نمیپسندد، پس این هیاهو و از خود بیخود شدن بدون دلیل نخواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر از صحبتهایم منحرف شوی و به دنبال من نباشی، هرگز به عمق شخصیت و رفتار من پی نخواهی برد.
هوش مصنوعی: خطایی که مرتکب شدهام را میدانی و میفهمی، اما بیگناهیام را نخواهی فهمید اگر فقط به حرفها توجه کنی.
هوش مصنوعی: کجا کسی میتواند فریاد و ناله کند، جز اینکه به خاطر کینهای که از تو دارد، چیزی نمیگوید.
هوش مصنوعی: از میان سرداران ایران، شخصی را انتخاب کن که توانایی و قدرتش او را به سوی نبرد با دشمنان بکشاند.
هوش مصنوعی: من از میان سربازان خود، بهترین را انتخاب میکنم، وقتی که نیاز به نبرد باشد.
هوش مصنوعی: همه ما باید به یکدیگر کمک کنیم و در زمان ضرورت، سران و رهبران را برای حل مسائل و چالشها به سمت باتجربهها و افراد دانا هدایت کنیم.
هوش مصنوعی: بهتر است من و تو در میدان نبرد به دور هم بگردیم و با کینه نسبت به یکدیگر مواجه شویم.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است بیگناهان با ریختن خون دیگران به آرامش برسند و از معلق بودن و بلاتکلیفی رهایی یابند؟
هوش مصنوعی: شخصی را داری که گناهکار است و او به دل تو آزار میزند.
هوش مصنوعی: در روز نبرد، باید با تو عهدی ببندم و به پیش تو بیایم.
هوش مصنوعی: اگر تو به ما دسترسی پیدا کنی، این باعث خواهد شد که بخت تیره و تارتر از قبل برای ترکان شود.
هوش مصنوعی: تو به من آسیب نرسان، نه به سرزمینم و نه به مکانم.
هوش مصنوعی: اجازه بده که آنها به سمت توران بروند و تو برایشان دام و تلهای نگذاری.
هوش مصنوعی: اگر من بر تو پیروز شوم، ستاره نیکو بر من خواهد درخشید.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این موضوع اشاره دارد که به ایرانیان آسیب نزنند و از خشم و انتقامجویی دوری کنند. او تأکید دارد که از ایجاد تنش و کینهورزی پرهیز کنند.
هوش مصنوعی: من به سمت شهر ایران میروم تا به تدریج به شاهشان برسم.
هوش مصنوعی: هیچ یک از آنها کم نخواهند شد و از جان و خواستههایشان ایمن نخواهند ماند.
هوش مصنوعی: اگر با این روش به نبرد و جستجو نپردازی، به طریقی دیگر باید تلاش کنی و کارها را به گونهای دیگر سامان دهی.
هوش مصنوعی: به گروهی از نیروها فرمان میدهد که تمامی سپاه را ترغیب کنند تا به جنگ و نبرد بپردازند.
هوش مصنوعی: هر خونی که به خاطر انتقام ریخته شود، تو مسئول آن هستی و باید در این دنیا به آن پاسخ بدهی.
هوش مصنوعی: بر بند را که چیزی را بسته و محکم کرده است، از روی زحمت و سختی باز کن و آن فرزند ارزشمند را بخوان و ندا کن.
هوش مصنوعی: پسری بد، که به او در میان جمع، عنوان "رویین" و "رویینه" دادهاند.
هوش مصنوعی: به او گفتند که به نزد گودرز برود و با کسی باهوش و دانا سخن بگوید و به دقت به پاسخهایش گوش کند.
هوش مصنوعی: به هنگامیکه مردی سرشناس و با افتخار به همراه ده سواری دیگر از در بیرون رفت.
هوش مصنوعی: مردی با دانش و روشنایی در دل بهسان نور، در زمانی مشخص به جایی که پهلوان حضور داشت، آمد.
هوش مصنوعی: وقتی پیرمردی چون آهن به درگاه رسید، هیچ کس به سمت پهلوان ندوید.
هوش مصنوعی: پهلوان پس از خواندن پیام فرستاده، به سرعت و با شتاب از پس پرده بیرون آمد.
هوش مصنوعی: وقتی گودرز را دید، دست به کمر گذاشت و سرش را به علامت احترام پایین آورد.
هوش مصنوعی: سردار با شتاب به سمت او رفت و به سرعت او را در آغوش گرفت، مانند دودی که به سرعت جمع میشود.
هوش مصنوعی: از بزرگترها سوال کن و از گروهش بپرس، همچنین از پادشاه و سرزمینش.
هوش مصنوعی: عقل و دانش انسان مانند زرهی محکم است که او را از خطرات محفوظ میدارد. بنابراین، فرد دانا نامهای را به دیگران ارائه میدهد و پیغام خود را در آن مینویسد.
هوش مصنوعی: دبیر وارد شد و سریعاً نامه را خواند و سپس به گودرز گفت که محتوای نامه چه بود.
هوش مصنوعی: وقتی نامهای به گودرز خوانده شد، همه بزرگان و شخصیتهای شناختهشده در مقابل آن به احترام ایستادند و متحیر ماندند.
هوش مصنوعی: به خاطر سخنان شیرین و خوب، و نصیحتهای مثبتی که دارد، او تاثیر زیادی بر روی دیگران میگذارد و روابط خوبی با آنها برقرار میکند.
هوش مصنوعی: زردی موهای سالخوردگان نشاندهنده تجربه و دانش آنهاست. آنها در نوشتههای خود بر چه نکاتی تأکید میکنند و چه اندرزهای خوبی به دیگران میدهند؟
هوش مصنوعی: پهلوان به او گفت: ای جوان نیکوکار و خوشبخت، تو چه کسی هستی؟
هوش مصنوعی: تو مهمان ما هستی، پس ابتدا باید به این نامه پاسخ بدهی.
هوش مصنوعی: چادر و سرپناه جدیدی برپا کردند و مکانی برای نشستن و استراحت شاهانه ساختند.
هوش مصنوعی: خورشها را با پارچهای زیبا و با دوخت رومی تزیین کردند و نوازندگان را هم دعوت کردند.
هوش مصنوعی: دل پهلوان پر از فکر و اندیشه شده است و او به نظرات و مشورتهای موبدان اهمیت میدهد.
هوش مصنوعی: آنها به نامه پاسخ زیبا و معنادار دادند و هرچه زیباتر باشد، بیشتر مورد نظرشان بود.
هوش مصنوعی: گودرز به مدت یک هفته با رود و شراب سرگرم بود و نامه را پاسخ میداد.
هوش مصنوعی: از آسمان، همچون خورشید درخشان، بر زمین نگریستی و به سرداری در میانه روز تبدیل شدی.
هوش مصنوعی: شراب و جویبار و محفل را آراستهای و فرستادی تا کسی را به حضور خود بخوانی.
هوش مصنوعی: پس از گذشت یک هفته، در صبح روز هشتم، سالار شاه نویسنده را فراخواند.
هوش مصنوعی: فرمان دادند تا نامهای نو بنویسند و درختی که به خاطر کینهای برانگیخته شده بود را از بین ببرند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.