گنجور

 
فردوسی

چهارم فروهل بد و زنگله

دو جنگی به کردار شیر یله

به ایران نبرده به تیر و کمان

نبد چون فروهل دگر بدگمان

چو از دور ترک دژم را بدید

کمان را به زه کرد و اندر کشید

برآورد زان تیرهای خدنگ

گرفته کمان رفت پیشش به جنگ

ابر زنگله تیرباران گرفت

ز هر سو کمین سواران گرفت

خدنگی به رانش برآمد چو باد

که بگذشت بر مرد و بر اسب شاد

به روی اندر آمد تگاور ز درد

جدا شد از او زنگله روی زرد

نگون شد سر زنگله جان بداد

تو گفتی همانا ز مادر نزاد

فروهل فروجست و ببرید سر

برون کرد خفتان رومی ز بر

سرش را به فتراک زین برببست

بیامد گرفت اسب او را به دست

به بالا برآمد به سان پلنگ

به خون غرقه گشته بر و تیغ و چنگ

درفش خجسته برآورد راست

شده شادمان یافته هرچ خواست

خروشید زان پس که پیروز باد

سر خسروان شاه فرخ نژاد