سپهدار ترکان برآراست کار
ز لشکر گزید آن زمان ده سوار
ابا اسب و ساز و سلیح تمام
همه شیرمرد و همه نیکنام
همانگه ز ایران سپه پهلوان
بخواند آن زمان ده سوار جوان
برون تاختند از میان سپاه
برفتند یکسر به آوردگاه
که دیدار دیده بر ایشان نبود
دو سالار ز این گونه زرم آزمود
ابا هر سواری ز ایران سپاه
ز توران یکی شد ورا رزم خواه
نهادند پس گیو را با گروی
که همزور بودند و پرخاشجوی
گروی زره کز میان سپاه
سراسر بر او بود نفرین شاه
که بگرفت ریش سیاوش به دست
سرش را برید از تن پاک پست
دگر با فریبرز کاوس تفت
چو کلباد ویسه به آورد رفت
چو رهام گودرز با بارمان
برفتند یک با دگر بدگمان
گرازه بشد با سیامک به جنگ
چو شیر ژیان با دمنده نهنگ
چو گرگین کارآزموده سوار
که با اندریمان کند کارزار
ابا بیژن گیو رویین گرد
به جنگ از جهان روشنایی ببرد
چو او خواست با زنگه شاوران
دگر برته با کهرم از یاوران
چو دیگر فروهل بد و زنگله
برون تاختند از میان گله
هجیر و سپهرم به کردار شیر
بدان رزمگاه اندر آمد دلیر
چو گودرز کشواد و پیران به هم
همه ساخته دل به درد و ستم
میان بسته هر دو سپهبد به کین
چه از پادشاهی چه از بهر دین
بخوردند سوگند یک با دگر
که کس برنگرداند از کینه سر
بدان تا که را گردد امروز کار
که پیروز برگردد از کارزار
دو بالا بد اندر دو روی سپاه
که شایست کردن به هرسو نگاه
یکی سوی ایران دگر سوی تور
که دیدار بودی به لشکر ز دور
به پیش اندرون بود هامون و دشت
که تا زنده شایست بر وی گذشت
سپهدار گودرز کرد آن نشان
که هر کو ز گردان گردنکشان
به زیر آورد دشمنی را چو دود
درفشی ز بالا برآرند زود
سپهدار پیران نشانی نهاد
به بالای دیگر همین کرد یاد
از آن پس به هامون نهادند سر
به خون ریختن بسته گردان کمر
به تیغ و به گرز و به تیر و کمند
همی آزمودند هرگونه بند
دلیران توران و کنداوران
ابا گرز و تیغ و پرندآوران
که گر کوه پیش آمدی روز جنگ
نبودی بر آن رزم کردن درنگ
همه دستهاشان فروماند پست
در زور یزدان بر ایشان ببست
به دام بلا اندر آویختند
که بسیار بیداد خون ریختند
فرومانده اسبان جنگی به جای
تو گفتی که با دست بستست پای
بر ایشان همه راستی شد نگون
که برگشت روز و بجوشید خون
چنان خواست یزدان جانآفرین
که گفتی گرفت آن گوان را زمین
ز مردی که بودند با بخت خویش
برآویختند از پی تخت خویش
سران از پی پادشاهی به جنگ
بدادند جان از پی نام و ننگ
دمان آمدند اندر آوردگاه
ابا یکدگر ساخته کینه خواه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
در این بخش از شاهنامه، داستان جنگ و نبرد بین سپاهیان ایران و توران روایت میشود. فرمانده سپاه توران، ده سوار نامدار را انتخاب میکند تا به میدان جنگ تنبهتن بروند. و سپهدار لشکر ایران نیز ده جنگاور جوان به نبرد آنها میفرستد. شخصیتهایی چون گیو، فریبرز و گودرز به میدان میآیند. بیژن گیو چنان شجاعت نشان میدهد که سپاهیان توران در وحشت میافتند. فرماندهان دو سوی جنگ تصمیم میگیرند که نتیجه جنگ را همان روز تمام کنند و پیروز نبرد در همان روز مشخص شود و در پایان، سپاهیان دشمن ایران با وجود همه جنگاوران و دلیرانی که دارد به خواست خدا مغلوب گشته و شکست میخورند.
فرمانده لشکر توران سپاهش را نظم داد و از آنها ده جنگاور برگزید.
همه با اسب و ساز و برگ کامل بودند و دلیر و معروف.
در همان زمان فرمانده سپاه ایران ده جنگاور جوان را از لشکر خود فراخواند.
آنها از میان لشکر بیرون تاختند و به میدان نبرد رفتند.
طوریکه دیدار چشم بر آنها نبود این دو فرمانده از این گونه رزم آزمود.
هر سوار و جنگاوری از سپاه ایران در برابر یکی از آن جنگاوران سپاه توران قرار گرفت.
گیو را در برابر گروی قرار دادند زیرا همزور و هر دو جنگی بودند.
گروی زره کسی بود که از همه لشکریان، مغضوبترین بود در نزد شاه.
همان بود که ریش سیاوش را در دست گرفت و سر او را از تن جدا کرد.
در سوی دیگر فریبرز کاوس تفت چو کلباد ویسه به نبرد رفت.
رهام گودرز در برابر بارمان قرار گرفت و به جنگ هم رفتند.
گرازه با سیامک در نبرد درآمد همچون شیر خشمگینی که با نهنگ دمنده بجنگد.
گرگین آن جنگاور باتجربه با اندریمان کارزار کرد.
بیژن گیو پهلوان چنان شجاعت نشان داد که همه در وحشت افتادند.
وقتی که او (بیژن) با زنگه در نبرد شد در سویی دیگر برته با کهرم در نبرد بود.
در سویی دیگر فروهل و زنگله از میان سپاهیان برون تاختند و به نبرد هم رفتند.
هژیر و سپهرم به مانند شیران به میدان نبرد آمدند.
گودرز کشواد و پیران قصد نبرد با یکدیگر کردند.
هر دو سپهبد به دشمنی هم قصد کرده و کمر بستند هم برای پادشاهی و سرزمین بود و هم برای دفاع از دین.
هر دو قسم خوردند که جنگ را تا پایان ادامه دهند و متوقف نکنند.
سوگند خوردند که امروز مشخص شود چه کسی به نتیجه میرسد و چه کسی از میدان جنگ پیروز بیرون میآید.
دو بلندی در دو سوی سپاه بود که میتوانستی از آنجا اطراف را ببینی.
یکی از بلندیها در سوی لشکر ایران بود و دیگری در سوی لشکر توران که از انجا دوردست دیده میشد.
در مقابل دشت مسطح بود و تا زنده میتوان از آن گذشت.
سپهدار گودرز نشان کرد که هر کسی از جنگاوران
کی از دشمنان را به سرعت بکشد پرچم پیروزی را فورا بالا ببرند.
سپهدار پیران نیز بر قله دیگر همین را نشان نهاد و قرار را بر این گذاشت.
پس از اینها به دشت هجوم بردند و پهلوانان و گردان به قصد کشتن آمدند.
به تمام ابزار جنگی شمشیر و گرز و تیر و کمند به جنگ پرداختند و هر گونه بند و ترفندی را آزمودند.
مردان شجاع توران و جنگجویان دلیر نیز با با گرز و شمشیر و پرند به نبرد آمدند.
هوش مصنوعی: اگر در روز جنگ جلوی تو کوهی هم بیاید، نباید در جنگیدن تردید کنی.
امادستهاشان به ناتوانی افتاد و خدا نیرو و زور را از آنها گرفت.
به دام بلا گرفتار شدند زیرا به ظلم و ناحق بسیار خون ریخته بودند.
اسبهایشان از حرکت باز ماند گویی که دست و پای اسبان به هم بسته شده بود.
راستی از آنها روی تافت و روز روشن بر آنها تار شد و خون جوشید.
خداوند جانآفرین آنچنان اراده کرد که گویی زمین، آن جنگاواران را در خود فرو گرفت و بلعید.
از زور و مردی که از اقبال و بخت خود داشتند برای تخت و پادشاهی خود بهجنگ برآویختند.
نامآوران و بزرگان برای گرفتن پادشاهی به جنگ آمدند و جان را برای دفاع از نام و آبروی خود فدا کردند.
خشمگین به میدان نبرد آمدند و با یکدیگر دشمنی و جنگ کردند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.