چو از روز نه ساعت اندر گذشت
خور از گنبد چرخ گردان بگشت
جهاندار خسرو به نزد سپاه
بیامد بدان دشت آوردگاه
پذیره شدندش سراسر سران
همه نامداران و جنگاوران
بر او خواندند آفرین بخردان
که ای شهریار و سر موبدان
چنان هم همی بود بر اسب شاه
بدان تا ببینند رویش سپاه
بر ایشان همی خواند شاه آفرین
که آباد بادا به گردان زمین
به آیین پس پشت لشکر چو کوه
همی رفت گودرز با آن گروه
سر کشتگان را فگنده نگون
سلیح و تن و جامه هاشان به خون
همان ده مبارز کز آوردگاه
بیاورده بودند گردان شاه
پس لشکر اندر همی راندند
ابر شهریار آفرین خواندند
چو گودرز نزدیک خسرو رسید
پیاده شد از دور کو را بدید
ستایش کنان پهلوان سپاه
بیامد بغلتید در پیش شاه
همه کشتگان را به خسرو نمود
بگفتش که همرزم هر کس که بود
گروی زره را بیاورد گیو
دمان با سپهدار پیران نیو
ز اسب اندر آمد سبک شهریار
نیایش همی کرد بر کردگار
ز یزدان سپاس و بدویم پناه
که او داد پیروزی و دستگاه
ز دادار بر پهلوان آفرین
همی خواند و بر لشکرش همچنین
که ای نامداران فرخنده پی
شما آتش و دشمنان خشک نی
سپهدار گودرز با دودمان
ز بهر دل من چو آتش دمان
همه جان و تن ها فدا کردهاند
دم از شهر توران برآوردهاند
کنون گنج و شاهی مرا با شماست
ندارم دریغ از شما دست راست
از آن پس بدان کشتگان بنگرید
چو روی سپهدار پیران بدید
فروریخت آب از دو دیده به درد
که کردار نیکی همی یاد کرد
به پیرانش بر دل از آن سان بسوخت
تو گفتی به دلش آتشی برفروخت
یکی داستان زد پس از مرگ اوی
به خون دو دیده بیالود روی
که بخت بد است اژدهای دژم
به دام آورد شیر شرزه به دم
به مردی نیابد کسی زو رها
چنین آمد این تیزچنگ اژدها
کشیدی همه ساله تیمار من
میان بسته بودی به پیکار من
ز خون سیاوش پر از درد بود
بدانگه کسی را نیازرد بود
چنان مهربان بود دژخیم شد
وز او شهر ایران پر از بیم شد
مر او را ببرد اهرمن دل ز جای
دگرگونه پیش اندر آورد پای
فراوان همی خیره دادمش پند
نیامدش گفتار من سودمند
از افراسیابش نه برگشت سر
کنون شهریارش چنین داد بر
مکافات او ما جز این خواستیم
همی گاه و دیهیمش آراستیم
از اندیشهٔ ما سخن درگذشت
فلک بر سرش بر دگرگونه گشت
به دل بر جفا کرد بر جای مهر
بدین سر دگرگونه بنمود چهر
کنون پند گودرز و فرمان من
بیفگند گفتار و پیمان من
تبه کرد مهر دل پاک را
به زهر اندر آمیخت تریاک را
که آمد به جنگ شما با سپاه
که چندان شد از شهر ایران تباه
ز توران بسیچید و آمد دمان
که ژوپین گودرز بودش زمان
پسر با برادر کلاه و کمر
سلیح و سپاه و همه بوم و بر
بداد از پی مهر افراسیاب
زمانه بر او کرد چندین شتاب
بفرمود تا مشک و کافور ناب
به عنبر برآمیخته با گلاب
تنش را بیالود زان سر به سر
به کافور و مشکش بیاگند سر
به دیبای رومی تن پاک اوی
بپوشید آن جان ناپاک اوی
یکی دخمه فرمود خسرو به مهر
بر آورده سر تا به گردان سپهر
نهاد اندر او تختهای گران
چنانچون بود در خور مهتران
نهادند مر پهلوان را به گاه
کمر بر میان و به سر بر کلاه
چنین است کردار این پر فریب
چه مایه فراز است و چندی نشیب
خردمند را دل ز کردار اوی
بماند همی خیره از کار اوی
از آن پس گروی زره را بدید
یکی باد سرد از جگر برکشید
نگه کرد خسرو بدان زشت روی
چو دیوی به سر بر فروهشته موی
همی گفت کای کردگار جهان
تو دانی همی آشکار و نهان
همانا که کاووس بد کرده بود
به پاداش از او زهر و کین آزمود
که دیوی چنین بر سیاوش گماشت
ندانم جز این کینه بر دل چه داشت
ولیکن به پیروزی یک خدای
جهاندار نیکی ده و رهنمای
که خون سیاوش ز افراسیاب
بخواهم بدین کینه گیرم شتاب
گروی زره را گره تا گره
بفرمود تا برکشیدند زه
چو بندش جدا شد سرش را ز بند
بریدند همچون سر گوسفند
بفرمود او را فگندن به آب
بگفتا چنین بینم افراسیاب
ببد شاه چندی بر آن رزمگاه
بدان تا کند ساز کار سپاه
دهد پادشاهی که را در خور است
کسی کز در خلعت و افسر است
به گودرز داد آن زمان اصفهان
کلاه بزرگی و تخت مهان
به اندازه اندرخور کارشان
بیاراست خلعت سزاوارشان
از آنها که بودند مانده به جای
که پیرانشان بد سر و کدخدای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بخش از داستان، خسرو، پادشاه ایران، به نزد سپاه خود میآید و با استقبال گرم سربازان و پهلوانان مواجه میشود. او به خاطر پیروزیها و فداکاریهای سربازانش، از آنان ستایش میکند و تشکر مینماید. سپس پیران دلاور با غم و اندوه به یاد کشتگان پیش میآید و دشواریهای جنگ را یادآوری میکند. خسرو به یاد سیاوش و مشکلاتی که او با افراسیاب داشت، میگرید و خواستار انتقام از افراسیاب میشود. او دستور میدهد تا روی سیاوش را با دیبای رومی بپوشانند و برای او مقام و جایگاهی میسازد. در نهایت به گودرز و فرماندهان دیگر، لایقترین خلعتها و مقامها داده میشود تا قدر و ارزش فداکاریهایشان حفظ شود. داستان به بیداری و عدالت در مقابل ظلم اشاره دارد و بر اهمیت وفاداری و فداکاری تأکید میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که نه ساعت از روز گذشت، خورشید از دور ادور آسمان به حرکت درآمد و به گردش خود ادامه داد.
هوش مصنوعی: پادشاه بزرگ به همراه سپاهش به میدانی که محل نبرد بود، آمد.
هوش مصنوعی: همه فرماندهان و جنگجویان مشهور و برجسته به استقبال او آمدند و او را مورد پذیرایی قرار دادند.
هوش مصنوعی: بر او ستایش کردند دانایان و فرزانگان که ای پادشاه و سر، رئیس موبدان.
هوش مصنوعی: به گونهای که شاه بر روی اسبش بود، سپاهیان نیز او را تماشا میکردند.
هوش مصنوعی: سلطان برای آنها دعا میکرد و آرزو میکرد که زمین همیشه آباد و رونقدار باشد.
هوش مصنوعی: گودرز با آن گروه به آرامی و استواری مانند کوهی به دنبال لشکر حرکت میکند.
هوش مصنوعی: سرهای کشتهشدگان را بر زمین افکنده و سلاح، بدن و لباسهایشان به خون آغشته شده است.
هوش مصنوعی: در آنجا، گروهی از مبارزان آمده بودند که از میدان نبرد برانگیخته شده بودند و زیر نظر شاه بودند.
هوش مصنوعی: پس لشکر به راه افتادند و ابر را مانند شهریاری ستایش کردند.
هوش مصنوعی: گودرز وقتی به نزدیک خسرو رسید، از دور او را دید و پیاده شد.
هوش مصنوعی: با احترام و ستایش، پهلوان سپاه به سوی شاه آمد و در برابر او خم شد.
هوش مصنوعی: همه کسانی که در جنگ کشته شدند را به خسرو نشان داد و گفت که هر کس که همراهش بوده، همرزمایش است.
هوش مصنوعی: گیو زرهای را که به دست آورد، در زمانی که با سپهدار پیران نیو همراه بود، به نمایش آورد.
هوش مصنوعی: شهریار از اسب فرود آمد و به آرامی به نیایش پروردگار پرداخت.
هوش مصنوعی: از خداوند سپاسگزاری میکنم و به او پناه میبرم؛ چرا که او به ما پیروزی و قدرت بخشیده است.
هوش مصنوعی: خدای بزرگ بر قهرمان و سپاهش درود و ستایش میفرستد.
هوش مصنوعی: ای نامداران و خوشپیشینه، شما همچون آتش روشن و دشمنانتان خشک و بیروح هستند.
هوش مصنوعی: گودرز با خانوادهاش برای دل من همچون آتش در حال سوختن است.
هوش مصنوعی: همه جان و تنهای خود را فدای عشق کردهاند و از سرزمین توران به پا خاستهاند.
هوش مصنوعی: اکنون ثروت و عظمت من با شماست و از داشتن آن از شما هیچ ناراحتی ندارم.
هوش مصنوعی: پس از آن، به کشتههای جنگ نگاه کن، همان طور که به چهره سپهبد سالخورده نگاه میکنی.
هوش مصنوعی: آب از چشمانش به خاطر درد ریخت، زیرا به یاد کارهای نیکش افتاده بود.
هوش مصنوعی: دل او چنان با عشق میسوزد که گویی شعلۀ آتش در آن افروخته شده است.
هوش مصنوعی: پس از مرگ او، داستانی از او به وجود آمد که در آن چهرهاش با اشکهای دو چشمش غمگین و آلوده شده بود.
هوش مصنوعی: بخت شوم مانند اژدهایی غمگین، شیر نیرومند و جسور را به دام انداخته است.
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند مانند او از چنگال این اژدهای تند و تیز فرار کند و از او رهایی یابد.
هوش مصنوعی: تو هر سال درد و رنج مرا به دوش کشیدی، اما همیشه در برابر نبرد من به سختی ایستادی.
هوش مصنوعی: از دل سوخته سیاوش پر از اندوه بود، اما در آن زمان کسی را آزار نرساند.
هوش مصنوعی: همان طور که مهربان بود، به یکباره به دژخیم (ستمگر) تبدیل شد و به همین دلیل، شهر ایران پر از ترس و ناامنی شد.
هوش مصنوعی: او را شیطان به جایی دیگر کشاند و با خُلقی متفاوت، پا به محلی جدید گذاشت.
هوش مصنوعی: من خیلی تلاش کردم تا به او نصیحت کنم، اما فایدهای نداشت و سخنان من به او کمکی نکرد.
هوش مصنوعی: از افراسیاب که بازنگشت، اکنون شهریار، چنین فرمانی صادر کرد.
هوش مصنوعی: ما جز این خواستهایم که جزای او را به خاطر تلاشهایمان در این دنیا ببینیم و از آن لذت ببریم.
هوش مصنوعی: فلک بر اساس اندیشههای ما تغییر کرد و به سمت دیگری هدایت شد.
هوش مصنوعی: دل به محبت آسیب زد و عشق را به تنگنا کشید، به همین خاطر چهرهاش به گونهای دیگر جلوهگر شد.
هوش مصنوعی: اکنون سخن و توصیهی گودرز و فرمان من را رها کن و به حرفها و پیمان من توجه نکن.
هوش مصنوعی: عشق پاک و بیغل و غش را با مشکلات و مسائلی تلخ و زهرآلود آمیخت.
هوش مصنوعی: کسی که به جنگ شما آمد، با لشکری که به اندازهای بزرگ بود که شهر ایران را به شدت ویران کرد.
هوش مصنوعی: برفراز زمینهای توران، زمانهای دیگر فرارسید که گودرز به اوج خود رسید.
هوش مصنوعی: پسر با برادر تجهیزات و ابزار جنگی و تمامی امکانات لازم برای دفاع از سرزمین و خانواده را دارد.
هوش مصنوعی: زمانه به خاطر عشق افراسیاب، به سرعت و با شدت بر او تند و شتابان شد.
هوش مصنوعی: فرمان داد تا مشک و کافور خالص را با عطر عنبر و گلاب ترکیب کنند.
هوش مصنوعی: تن و بدنش را با کافور و مشک معطر کن و از سر تا پایش را خوشبو بساز.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی بیانگر تضاد بین ظاهر و باطن انسانهاست. در اینجا اشاره شده که شخصی با پوشیدن لباس زیبا و با ارزش خود را میآراید، اما در واقع دارای روحی ناپاک و نیکو نیست. این بیت به ما یادآوری میکند که زیبایی ظاهری نمیتواند کمکی به پاکی درونی فرد کند.
هوش مصنوعی: خسرو به مهر و محبت دستور داد که جایی تاریک و امن بسازند که در آن سر تا سر آسمان قابل دیدن باشد.
هوش مصنوعی: در او تختهای سنگین و با ارزشی قرار دارد، به گونهای که شایسته بزرگترها و مقامداران است.
هوش مصنوعی: پهلوان را در مکانی قرار دادند که کمرش در وسط بود و بر سرش کلاهی گذاشتند.
هوش مصنوعی: خصوصیات این موجود فریبنده به این صورت است که زندگی اش شامل اوج و فرودهای فراوانی میباشد.
هوش مصنوعی: عاقل و دانا به خاطر اعمالش همیشه در حیرت است و دلش به خاطر کارهای او باقی میماند.
هوش مصنوعی: پس از آن، جنگجوی زرهپوشی را دید که نسیم سردی را از دل خود بلند میکند.
هوش مصنوعی: خسرو به چهرهای زشت و شبیه به دیو نگاه کرد، که موهایش بههمریخته و بر روی سرش افتاده بود.
هوش مصنوعی: ای خالق و پروردگار جهان، تو میدانی که همه چیز را هم در ظاهر و هم در باطن میکنی.
هوش مصنوعی: کاووس به خاطر کارهای بدی که انجام داده بود، نتیجهاش را با تلخی و دشمنی تجربه کرد.
هوش مصنوعی: نمیدانم به جز این کینهی عمیق، چه حس دیگری در دل دیو نسبت به سیاوش بوده که او را به این شکل زیر نظر داشت.
هوش مصنوعی: ولی به پیروزی خداوندی که جهان را اداره میکند، نیکی کن و راه را به او نشان بده.
هوش مصنوعی: من به خاطر کینهام از افراسیاب، تصمیم دارم تا خون سیاوش را از او بگیرم و با سرعت عمل کنم.
هوش مصنوعی: گروهی برای زره فراهم کردند و دستور داد تا بند آن را بستند و سپس زره را بر دوش او گذاشتند.
هوش مصنوعی: وقتی که او را از بند آزاد کردند، سرش را مانند سر یک گوسفند جدا کردند.
هوش مصنوعی: او دستور داد او را به آب بیندازند و او گفت: من چنین چیزی را از افراسیاب میبینم.
هوش مصنوعی: مدتی شاه در میدان نبرد باقی ماند تا بتواند کار سپاه را درست کند.
هوش مصنوعی: پادشاهی بر کسی داده میشود که شایسته است، و این شایستگی به دلیل رفتار و حالت اوست که از تنوع و زیبایی برخوردار است.
هوش مصنوعی: در آن زمان، گودرز کلاه بزرگی و تختی را به اصفهان داد که متعلق به بزرگان و شخصیتهای مهم بود.
هوش مصنوعی: به اندازهای که شایسته هستند، به آنها پاداش بده و لباس مناسب بپوشان.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف افرادی میپردازد که در مکانهای خاصی باقی ماندهاند، جایی که بزرگترهای آنها (پیران) دچار مشکلات و دشواریها هستند و خودشان نیز رهبران کوچک یا مسئولین محلی هستند. در واقع، به نوعی نشاندهنده وضعیت اجتماعی و فرهنگی این افراد و نسلهای قبلی آنهاست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.