به شبگیر چون تاج بر سر نهاد
همانگه فرستاده را در گشاد
بفرمود تا بازگردد به جای
سوی نامور بندهٔ کدخدای
چنین پاسخ آورد کو را بگوی
که ای مهربان نیکدل راستگوی
تو تا زادی از مادر پاکتن
سرافراز بودی به هر انجمن
ترا بیشتر نزد من دستگاه
توی برتر از پهلوانان به جاه
همیشه یکی جوشنی پیش من
سپر کرده جان و فدی کرده تن
همیدون به هر کار با گنج خویش
گزیده ز بهر منی رنج خویش
تو بردی ز چین تا به ایران سپاه
تو کردی دل و بخت دشمن سیاه
نبیند سپه چون تو سالار نیز
نبندد کمر چون تو هشیار نیز
ز تور و پشنگ ار دراید به مهر
چو تو پهلوان نیز نارد سپهر
نخست آنک گفتی من از انجمن
گنهکار دارم همی خویشتن
که کیخسرو آمد ز توران زمین
به ایران و با ما بگسترد کین
بدین من که شاهم نیازردهام
به دل هرگز این یاد ناوردهام
نباید که باشی بدین تنگدل
ز تیمار یابد ترا زنگ دل
که آن بودنی بود از کردگار
نیامد بدین بد کس آموزگار
که کیخسرو از من نگیرد فروغ
نبیره مخوانش که باشد دروغ
نباشم همیدون من او را نیا
نجویم همی ز این سخن کیمیا
بدین کار او کس گنهکار نیست
مرا با جهاندار پیکار نیست
چنین بود و این بودنی کار بود
مرا از تو در دل چه آزار بود
و دیگر که گفتی ز کار سپاه
ز گردیدن تیره خورشید و ماه
همیشه چنینست کار نبرد
ز هر سو همی گردد این تیره گرد
گهی برکشد تا به خورشید سر
گهی اندر آرد ز خورشید بر
به یکسان نگردد سپهر بلند
گهی شاد دارد گهی مستمند
گهی با می و رود و رامشگران
گهی با غم و گرم و با اندهان
تو دل را بدین درد خسته مدار
روان را بدین کار بسته مدار
سخن گفتن کشتگان گشت خواب
ز کین برادر تو سر برمتاب
دلی کو ز درد برادر شخود
علاج پزشکان نداردش سود
سه دیگر که گفتی که خسرو پگاه
به جنگ اندر آید همی با سپاه
مبیناد چشم کس آن روزگار
که او پیشدستی نماید به کار
که من خود بر آنم کز ایدر سپاه
از آن سوی جیحون گذارم به راه
نه گودرز مانم نه خسرو نه طوس
نه گاه و نه تاج و نه بوق و نه کوس
به ایران از آن گونه رانم سپاه
کزان پس نبیند کسی تاج و گاه
به کیخسرو این پس نمانم جهان
به سر بر فرود آیمش ناگهان
به خنجر از آن سان ببرم سرش
که گرید بدو لشکر و کشورش
مگر کآسمانی دگرگونه کار
فراز آید از گردش روزگار
ترا ای جهاندیدهٔ سرافراز
نکردست یزدان به چیزی نیاز
ز مردان وز گنج و نیروی دست
همه ایزدی هرچ بایدت هست
یکی نامور لشکری ده هزار
دلیر و خردمند و گرد و سوار
فرستادم اینک به نزدیک تو
که روشن کند جان تاریک تو
از ایرانیان ده وز اینها یکی
به چشم یکی ده سوار اندکی
چو لشکر به نزد تو آید مپای
سر و تاج گودرز بگسل ز جای
همان کوه کو کرده دارد حصار
به اسبان جنگی ز پا اندر آر
مکش دست از ایشان به خون ریختن
تو پیروز باشی به آویختن
ممان زنده ز ایشان به گیتی کسی
که نزد تو آید از ایشان بسی
فرستاده بشنید پیغام شاه
بیامد بر پهلوان سپاه
به پیش اندر آمد به سان شمن
خمیده چو از بار شاخ سمن
به پیران رسانید پیغام شاه
وز آن نامداران جنگی سپاه
چو بشنید پیران سپه را بخواند
فرستاده چون این سخن باز راند
سپه را سراسر همه داد دل
که از غم بباشید آزاد دل
نهانی روانش پر از درد بود
پر از خون دل و بخت برگرد بود
که از هر سوی لشکر شهریار
همی کاسته دید در کارزار
هم از شاه خسرو دلش بود تنگ
بترسید کآید یکایک به جنگ
به یزدان چنین گفت کای کردگار
چه مایه شگفت اندر این روزگار
که را برکشیدی تو افگنده نیست
جز از تو جهاندار دارنده نیست
به خسرو نگر تا جز از کردگار
که دانست کآید یکی شهریار
نگه کن بدین کار گردنده دهر
مر آن را که از خویشتن کرد بهر
برآرد گل تازه از خار خشک
شود خاک با بخت بیدار مشک
شگفتیتر آنک از پی آز مرد
همیشه دل خویش دارد به درد
میان نیا و نبیره دو شاه
ندانم چرا باید این کینهگاه
دو شاه و دو کشور چنین جنگجوی
دو لشکر به روی اندر آورده روی
چه گویی سرانجام این کارزار
که را برکشد گردش روزگار
پس آنگه به یزدان بنالید زار
که ای روشن دادگر کردگار
گر افراسیاب اندر این کینهگاه
ابا نامداران توران سپاه
بدین رزمگه کشته خواهد شدن
سربخت ما گشته خواهد شدن
چو کیخسرو آید ز ایران به کین
بدو بازگردد سراسر زمین
روا باشد ار خسته در جوشنم
برآرد روان کردگار از تنم
مبیناد هرگز جهانبین من
گرفته کسی راه و آیین من
که را گردش روز با کام نیست
ورا زندگانی و مرگش یکیست
وز آن پس ز ایران سپه کرنای
برآمد دم بوق و هندی درای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به یک گفتگوی شاه و فرمانده درباره جنگ و سرنوشت لشکرها اشاره دارد. شاه به فرمانده میگوید که او در نزدیکی او مقام والایی دارد و از زحماتش قدردانی میکند. سپس درباره کیخسرو، که در جنگ به ایران آمده، صحبت میکند و تأکید میکند که هیچ خطایی از او سر نمیزند و او نباید از گذشته خود ناراحت باشد. همچنین پیغام او به فرمانده این است که در جنگ، پیروزی و شکست جزء تقدیر است و نباید دل خود را به درد آورد. در نهایت، پیران به جمع آورده و نگرانی خود را از جنگ میان دو لشکر ابراز میکند و به یزدان دعا میکند تا پیروزی نصیبشان شود. او از عواقب این جنگ و سرنوشت دو شاه نگران است و به خداوند تقاضا میکند تا سرنوشت را به نفعشان رقم بزند.
هوش مصنوعی: وقتی که او تاجی مانند شب به سر گذاشت، در همان لحظه فرستاده را به سوی خود فراخواند.
هوش مصنوعی: او دستور داد که به همان مکان بازگردد، جایی که بندۀ شناختهشده و مورد احترام کدخدا قرار دارد.
هوش مصنوعی: پاسخی که به او داده شد این بود که: ای دوست مهربان و درستگو، راستش را بگو.
هوش مصنوعی: تو از زمان تولدت، به خاطر زادگاه پاک و مادر بزرگوار خود، در هر جمعی با افتخار و سربلندی حضور داشتهای.
هوش مصنوعی: تو نزد من مقام و موقعیتی بالاتر از پهلوانان داری.
هوش مصنوعی: همیشه یک نفر در کنار من است که جانش را فدای من کرده و از من محافظت میکند.
هوش مصنوعی: میدانی که با ثروت و داراییات در هر کاری فعالیت میکنی، اما این تلاش تو فقط برای من است و تو در واقع زحمت میکشی.
هوش مصنوعی: تو سپاه خود را از چین تا ایران فرستادی و دل و شانس دشمن را به تیرگی و سیاهی کشاندی.
هوش مصنوعی: هیچ فرماندهای مانند تو را نمیبیند و هیچ هوشیار دیگری هم مانند تو کمربند نمیبندد.
هوش مصنوعی: اگر از دست یال و دم و پشنگ (موجودات افسانهای) به خاطر عشق تو رنج ببرم، پس حتی پهلوانانی چون تو هم تحت تأثیر آسمان قرار نمیگیرند.
هوش مصنوعی: من اول از تو شنیدم که در جمع گنهکاران زندگی میکنم و این موضوع باعث میشود که به خودم بیشتر توجه کنم.
هوش مصنوعی: کیخسرو از سرزمین توران به ایران آمد و با ما درگیر کین و جنگ شد.
هوش مصنوعی: به من بگو که من شاه هستم، هرگز دلشکسته نشدهام و هیچگاه این یاد را فراموش نکردهام.
هوش مصنوعی: نباید به خاطر دلتنگی و ناراحتی، از غم و اندوه فرار کنی، زیرا این احساسات تو را بیشتر تحت تاثیر قرار میدهد و درونت را آزار میدهد.
هوش مصنوعی: این وجودی که داریم، نتیجهی کار خداوند است و از این بابت نمیتوان از بدیها و آموزگارهای نادرست ناشی از آنها نتیجه گرفت.
هوش مصنوعی: کیخسرو نمیتواند نور و درخشش من را بگیرد، زیرا او نمیتواند نوهاش را به دروغ بخواند.
هوش مصنوعی: اگر من وجود نداشته باشم، او را نمییابم. از این سخن، ارزش ناب و گرانبهایی به دست میآورم.
هوش مصنوعی: در این کار هیچ کس گناهی ندارد و من نیز با کسی که بر جهان فرمانروایی میکند، نبردی ندارم.
هوش مصنوعی: این اتفاق اینگونه بود و چنین وضعیتهایی برای من به خاطر تو هیچ آسیب و ناراحتی نداشت.
هوش مصنوعی: و همچنین زمانی که دربارهی کار سپاه صحبت کردی، به تغییر شکل و وضعیت تاریک خورشید و ماه اشاره کردی.
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، همیشه این گونه است که درگیری و خشونت از هر سمتی ادامه دارد و این وضعیت تاریک و دشوار همواره برقرار است.
هوش مصنوعی: گاه سر به آسمان میساید و گاه از بلندی به زمین برمیگردد.
هوش مصنوعی: آسمان هرگز به یک شکل نمیماند؛ گاهی انسان را شاد میکند و گاهی او را در تنگدستی و نیاز قرار میدهد.
هوش مصنوعی: گاهی در محفل نوش و شادی و با نوازندگان خوش هستم و زمانی دیگر در حال غم و دلگیری به سر میبرم.
هوش مصنوعی: دل خود را به این درد آزار نده و روح خود را به این کار خسته نکن.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که سخنان نابجا و ناپسند میتواند به مشکلات و زخمهای عاطفی دامن بزند، به خصوص در رابطه با کینهها و دشمنیهای خانوادگی. همچنین به این نکته اشاره دارد که بهتر است انسان از سر کینه و حسادت دوری کند و به آرامش فکر کند.
هوش مصنوعی: دلهایی که از درد و رنج برادر خود رنج میکشند، هیچ دارویی نمیتواند آنها را درمان کند.
هوش مصنوعی: سه نفر دیگر هم گفتند که خسرو در صبحگاه به جنگ میرود و با سپاه آماده نبرد است.
هوش مصنوعی: کسی نمیتواند ببیند آن زمان را که او در کارها پیشی بگیرد.
هوش مصنوعی: من مصمم هستم که از اینجا نیروهایی را به آن سوی جیحون بفرستم و در این مسیر گام بردارم.
هوش مصنوعی: من نه مانند گودرز هستم، نه خسرو و نه طوس. نه در زمانهای خاص قرار دارم و نه تاجی بر سر دارم. نه صدای بوقی دارم و نه صدای کوسی.
هوش مصنوعی: من لشکری به ایران میفرستم که بعد از آن، هیچکس نتواند به تاج و مقام برسد.
هوش مصنوعی: من از کیخسرو دور نمیشوم و هنگامی که دنیا به پایان برسد، ناگهانی به او میرسم.
هوش مصنوعی: با شمشیر به نحوی سر او را بزنم که لشکر و سرزمینش بر این موضوع غمگین و گریه کنند.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که آسمانی دیگر و غیر از این آسمان به وجود آید و بر اثر چرخش زمان، تغییراتی پیش آید؟
هوش مصنوعی: تو ای کسی که به بزرگی و شرافت در جهان شناخته شدهای، خداوند تو را به هیچ چیز وابسته نکرده است.
هوش مصنوعی: از مردان و ثروت و قدرت دست، همه آنچه که باید که از خداوند به تو میرسد.
هوش مصنوعی: یک فرد مشهور که دارای لشکری از ده هزار دلیر، باهوش و شجاع است و همگی سواره هستند.
هوش مصنوعی: من اینجا چیزی فرستادم تا به تو کمک کند و زندگیات را روشنتر کند.
هوش مصنوعی: از میان ایرانیان، فقط یکی از آنها به چشم میآید و به جز او، ده سوار دیگر وجود دارند که در مقایسه با او کم هستند.
هوش مصنوعی: وقتی که لشکر به نزد تو میآید، نگذار که سر و تاج گودرز از جای خود جدا شود.
هوش مصنوعی: کوهی که به دور خود حصاری دارد، مانند پرچینی است که اسبان جنگی را از پا، یعنی وارد میدان نکردن، دور نگه میدارد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر به خونریزی و کشتن دیگران ادامه دهی، هرگز پیروز نخواهی شد و بهتر است به راههای دیگری برای رسیدن به هدفهای خود بیندیشی و دست از خشونت برداری.
هوش مصنوعی: هیچ کس در دنیا از ایشان زندهتر نیست، کسی که به نزد تو بیاید، از آنان بسیار است.
هوش مصنوعی: فرستادهای آمد و پیغام شاه را به پهلوان سپاه رساند.
هوش مصنوعی: او به جلو آمد، همچون جادوگری که زیر بار سنگین شاخههای درخت سمن، خم شده است.
هوش مصنوعی: پیام شاه به سالمندان رسید و از آنها خواست تا نامآوران جنگ را جمع کنند.
هوش مصنوعی: پیران وقتی خبر سپاه را شنیدند، فرستاده را خواستند و با او صحبت کردند.
هوش مصنوعی: سربازان از همه جا دل را به کسانی دادند که از غم ها رهایی یابند و آزاد زندگی کنند.
هوش مصنوعی: در دل او درد زیادی وجود داشت و حالتی غمانگیز داشت. او از مشکلات و ناکامیهای زندگی رنج میبرد.
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، او مشاهده کرد که نیروهای شاه از هر طرف دارند کاهش مییابند.
هوش مصنوعی: دل خسرو به شدت نگران بود و از این میترسید که دشمنانش یکی یکی به جنگ بیایند.
هوش مصنوعی: ای خداوند، چه اندازه شگفتی در این زمان وجود دارد.
هوش مصنوعی: تو تنها کسی هستی که میتوانی دیگران را بلند کنی، زیرا جز از تو، هیچ قدرتی در این جهان وجود ندارد.
هوش مصنوعی: به خسرو توجه کن، تا بفهمی که جز از خداوند هیچ کس نمیداند که چه کسی به مقام شهریاری میرسد.
هوش مصنوعی: به این دور و بر و تغییرات زمان نگاه کن و ببین کسانی را که برای خودشان کاری کردهاند.
هوش مصنوعی: گل تازهای از خار خشک روییده میشود و خاک، با بختی که بیدار شده، خوشبو میشود.
هوش مصنوعی: عجیبتر این است که مردی که همیشه در جستجوی آز و تجربه است، در دل خود از درد و رنج رنج میبرد.
هوش مصنوعی: نمیدانم چرا باید در میان نیا و نبیره دو شاه، این کینه و دشمنی وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: دو پادشاه و دو سرزمین جنگجویانی را به میدان جنگ فرستادهاند که مقابل هم قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: برای چه صحبت کنیم از پایان این نبرد که روزگار چه کسی را به اوج خواهد رساند؟
هوش مصنوعی: پس از آن، با دلنوشتهای به خداوند شکایت کنید و از او کمک بخواهید، ای خالق روشن و دادگر.
هوش مصنوعی: اگر افراسیاب در این محل کینهتوزی در کنار نامآوران تورانی قرار بگیرد،
هوش مصنوعی: در این میدان جنگ، سرنوشت ما مشخص خواهد شد و حوادثی که برای ما پیش میآید، تعیین کنندهی آیندهمان خواهد بود.
هوش مصنوعی: زمانی که کیخسرو از ایران برای انتقام بیاید، تمام زمین به او باز میگردد.
هوش مصنوعی: اگرچه در زره خستهام، اما این حق را دارم که جانم از تنم جدا شود.
هوش مصنوعی: هرگز کسی نمیتواند به شیوه و منظر من به جهان نگاه کند یا راه و زندگی من را درک کند.
هوش مصنوعی: کسی که زندگیاش با روزگار خوشی همراه نیست، فرقی بین زندگی و مرگش وجود ندارد.
هوش مصنوعی: پس از آن، از ایران صداهایی مانند صدای بوق به گوش رسید و نغمههایی شبیه به موسیقی هندایی به هوا رفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.