چو نزدیک بنگاه و لشکر شدند
پذیرهٔ سپهبد سپاه آمدند
به پیش سپه بود گستهم شیر
بیامد بر پهلوان دلیر
زمین را ببوسید و کرد آفرین
سپاهت بیآزار گفتا ببین
چنانچون سپردی سپردم به هم
در این بود گودرز با گستهم
که اندر زمان از لب دیدهبان
به گوش آمد از کوه زیبد فغان
که از گرد شد دشت چون تیره شب
شگفتی برآمد ز هر سو جلب
خروشیدن کوس با کرنای
بجنباند آن دشت گویی ز جای
یکی تخت پیروزه بر پشت پیل
درفشان به کردار دریای نیل
هوا شد به سان پرند بنفش
ز تابیدن کاویانی درفش
درفشی به بالای سرو سهی
پدید آمد از دور با فرهی
به گردش سواران جوشنوران
زمین شد بنفش از کران تا کران
پس هر درفشی درفشی به پای
چه از اژدها و چه پیکر همای
اگر همچنین تیزرانی کنند
به یک روز دیگر بدینجا رسند
ز کوه کنابد همان دیدهبان
بدید آن شگفتی و آمد دوان
چنین گفت گر چشم من تیره نیست
وز اندوه دیدار من خیره نیست
ز ترکان برآورد ایزد دمار
همه رنجشان سر به سر گشت خوار
سپاه اندر آمد ز بالا به پست
خروشان و هر یک درفشی به دست
درفش سپهدار توران نگون
همی بینم از پیش غرقه به خون
همان ده دلاور کز ایدر برفت
ابا گرد پیران به آورد تفت
همی بینم از دورشان سرنگون
فگنده بر اسبان و تن پر ز خون
دلیران ایران گرازان به هم
رسیدند یکسر بر گستهم
وز آن سوی زیبد یکی تیرهگرد
پدید آمد و دشت شد لاژورد
میان سپه کاویانی درفش
به پیش اندرون تیغهای بنفش
درفش شهنشاه با بوق و کوس
پدید آمد و شد زمین آبنوس
برفتند لهاک و فرشیدورد
بدانجا که بد جایگاه نبرد
بدیدند کشته به دیدار خویش
سپهبد برادر جهاندار خویش
ابا ده سوار آن گزیده سران
ز ترکان دلیران جنگاوران
بر آن دیده بر زار و جوشان شدند
ز خون برادر خروشان شدند
همی زار گفتند کای نره شیر
سپهدار پیران سوار دلیر
چه بایست آن رادی و راستی
چو رفتن ز گیتی چنین خواستی
کنون کام دشمن برآمد همه
به بد بر تو گیتی سرآمد همه
که جوید کنون در جهان کین تو
که گیرد کنون راه و آیین تو
از این شهر ترکان و افراسیاب
بد آمد سرانجامت ای نیکیاب
بباید بریدن سر خویش پست
به خون غرقه کردن بر و یال و دست
چو اندرز پیران نهادند پیش
نرفتند بر خیره گفتار خویش
ز گودرز چون خواست پیران نبرد
چنین گفت با گرد فرشیدورد
که گر من شوم کشته بر کینهگاه
شما کس مباشید پیش سپاه
اگر کشته گردم بر این دشت کین
شود تنگ بر نامداران زمین
نه از تخمهٔ ویسه ماند کسی
که اندر سرش مغز باشد بسی
که بر کینهگه چونک ما را کشند
چو سرهای ما سوی ایران کشند
ز گودرز خواهد سپه زینهار
شما خویشتن را مدارید خوار
همه راه سوی بیابان برید
مگر کز بد دشمنان جان برید
به لشکرگه خویش رفتند باز
همه دیده پر خون و دل پر گداز
بدانست لشکر سراسر همه
که شد بیشبان آن گرازان رمه
همه سر به سر زار و گریان شدند
چو بر آتش تیز بریان شدند
به نزدیک لهاک و فرشیدورد
برفتند با دل پر از باد سرد
که اکنون چه سازیم ز این رزمگاه
چو شد پهلوان پشت توران سپاه
چنین گفت هر کس که پیران گرد
جز از نام نیکو ز گیهان نبرد
که را دل دهد نیز بستن کمر
ز آهن کله برنهادن به سر
چنین گفت لهاک و فرشیدورد
که از خواست یزدان کرانه که کرد
چنین راند بر سر ورا روزگار
که بر کینه کشته شود زار و خوار
به شمشیر کرده جدا سر ز تن
نیابد همی کشته گور و کفن
به هرجای کشته کشان دشمنش
پر از خون سر و درع و خسته تنش
کنون بودنی بود و پیران گذشت
همه کار و کردار او باد گشت
ستون سپه بود تا زنده بود
به مهر سپه جانش آگنده بود
سپه را ز دشمن نگهدار بود
پسر با برادر برش خوار بود
بدان گیتی افتاد نیک و بدش
همانا که نیک است با ایزدش
بس از لشکر خویش تیمار خورد
ز گودرز پیمان ستد در نبرد
که گر من شوم کشته در کینهگاه
نجویی تو کین زان سپس با سپاه
گذرشان دهی تا به توران شوند
کمین را نسازی بریشان کمند
ز پیمان نگردند ایرانیان
از این در کنون نیست بیم زیان
سه کار است پیشآمده ناگزیر
همه گوش دارید برنا و پیر
اگرتان به زنهار باید شدن
کنونتان همی رای باید زدن
وگر بازگشتن به خرگاه خویش
سپردن به نیک و به بد راه خویش
وگر جنگ را گرد کرده عنان
یکایک به خوناب داده سنان
گر ایدون کتان دل گراید به جنگ
بدین رزمگه کرد باید درنگ
که پیران ز مهتر سپه خواسته است
سپهبد یکی لشکر آراسته است
زمان تا زمان لشکر آید پدید
همی کینه ز ایشان بباید کشید
ز هرگونه رانیم یکسر سخن
جز از خواست یزدان نباشد ز بن
ور ایدون کتان رای شهرست و گاه
همانا که بر ما نگیرند راه
وگرتان به زنهار شاه است رای
بباید بسیچید و رفتن ز جای
وگرتان سوی شهر ایران هواست
دل هر کسی بر تنش پادشاست
ز ما دو برادر مدارید چشم
که هرگز نشوییم دل را ز خشم
کز این تخمهٔ ویسگان کس نبود
که بند کمر بر میانش نسود
بر اندرز سالار پیران شویم
ز راه بیابان به توران شویم
ار ایدونک بر ما بگیرند راه
بکوشیم تا هستمان دستگاه
چو ترکان شنیدند ز ایشان سخن
یکی نیک پاسخ فگندند بن
که سالار با ده یل نامدار
کشیدند کشته بر آن گونه خوار
وز آن روی کیخسرو آید پدید
که یارد بدین رزمگاه آرمید
نه اسب و سلیح و نه پای و نه پر
نه گنج و نه سالار و نه نامور
نه نیروی جنگ و نه راه گریز
چه با خویشتن کرد باید ستیز
اگر بازگردیم گودرز و شاه
پس ما برانند پیل و سپاه
رهایی نیابیم یک تن به جان
نه خرگاه بینیم و نه دودمان
به زنهار بر ما کنون عار نیست
سپاه است بسیار و سالار نیست
از آن پس خود از شاه ترکان چه باک
چه افراسیاب و چه یک مشت خاک
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بخش از داستان، هنگامی که لشکر ایران نزدیک بنگاه میشوند، سپهبد سپاه و دلیران به استقبال آنها میآیند. گستهم، پهلوان ایران، زمین را میبوسد و به سپاه آفرین میگوید. سپس از دور صدای هلهله و آواز بلند میشود و لشکرها به هم میرسند و دشت پر از رنگ و صدا میشود. در این کنار، گودرز از دور میبیند که لشکریان دشمن شکست خورده و برخی به خون غلتیدهاند. او در حالی که به همرزمانش میگوید اگر کشته شود، دیگر کسی نخواهد بود که انتقام بگیرد، از آنها میخواهد راهی بیابان پیش بگیرند و به هیچ وجه در برابر دشمن تسلیم نشوند. آنان به مشورت میپردازند و تصمیم میگیرند تا از میدان جنگ عقبنشینی کنند، زیرا در نظر دارند که در شرایط کنونی نبرد نمیتوانند پیروز شوند. همه به این نتیجه میرسند که باید از جنگ دوری گزینند و به جان خود و خانوادههایشان فکر کنند. در نهایت، تصمیم به بازگشت به شهر و آرامش میگیرند.
هوش مصنوعی: وقتی که به نزدیک محل استقرار و لشکرگاه رسیدند، گروهی از سپاهیان به استقبال سرلشکر آمدند.
هوش مصنوعی: گستهم با شجاعت و دلیری به سمت سپه پیش رفت و شیر به او نزدیک شد.
هوش مصنوعی: زمین را ببوسید و برای سپاه خود که بیخطر و بیآزار است، آفرین بگویید و بگویید که این را مشاهده کنید.
هوش مصنوعی: همانطور که تو کارهایت را به من سپردی، من نیز به تو واگذار کردم. این نشاندهنده رابطهای است که میان گودرز و گستهم وجود دارد.
هوش مصنوعی: در زمان حال، صدای فریاد از کوه به گوش میرسد که از لب دیدهبان به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: دشت مانند شب تاریک گرد و غبار گرفته است و از هر طرف شگفتیهایی به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: صدای کوس و نواختن کرنای به شدت در دشت طنینانداز میشود، به طوری که انگار زمین از جای خود حرکت میکند.
هوش مصنوعی: یک تخت زیبای پیروزمند بر روی فیل جا گرفته است که مانند دریای نیل، درخشان و باشکوه به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: هوا به اندازهای زیبا و لطیف شد که همچون پرندهای بنفش رنگ به نظر میرسد، به دلیل درخشیدن پرچم کاویان.
هوش مصنوعی: پرچمی در بالای درخت سرو زیبایی استفاده قرار گرفت که از دور نمایان شد.
هوش مصنوعی: سواران در حال حرکت و آمادگی، زمین را به رنگ بنفش درآوردهاند که از یک کناره تا کنارهی دیگر گسترده شده است.
هوش مصنوعی: هر درفش و پرچمی که به پا میزند، مهم نیست که از چه موجودی باشد، چه از اژدها یا پرندهای باشکوه، باز هم نماد و علامت خاص خود را دارد.
هوش مصنوعی: اگر به همین سرعت و تلاش ادامه دهند، در یک روز دیگر به اینجا خواهند رسید.
هوش مصنوعی: از بالای کوه، آن نگهبان شگفتیها را دید و به سرعت به سوی آن رفت.
هوش مصنوعی: اگر چشمان من تاریک نیست و از غم دیدار من گیج نشدهام، پس حالتی دیگر دارم.
هوش مصنوعی: خداوند تمام سختیها و مشکلات ترکان را به زحمت انداخت و آنها را بیارزش کرد.
هوش مصنوعی: سپاه از بالای کوهها به سمت پایین وارد شد، صدای بلندی از خود برپا کردند و هر یک پرچمی در دست داشتند.
هوش مصنوعی: من در جلو، پرچم فرمانده توران را میبینم که به شدت در خون غرق شده است.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر اشاره میکند به ده دلاوری که از سرزمین ایدر رفتهاند و با سفر به جایی دیگر با گروهی از پیران روبرو شدهاند. این بیان نشاندهنده شجاعت و دلیری افرادی است که از سرزمین خود دور میشوند و با چالشها و تجربیات جدیدی مواجه میشوند.
هوش مصنوعی: من از دور میبینم که آنان بر اسبهای خود سرنگون افتادهاند و بدنشان پر از خون است.
هوش مصنوعی: دلیران ایران مانند گرازهایی به یکدیگر پیوستند و در کنار هم قرار گرفتند.
هوش مصنوعی: از آن طرف، یک ابر تیره ظاهر شد و دشت را به رنگ لاجوردی درآورد.
هوش مصنوعی: در میان ارتش کاویانی، پرچمی به جلوست که تیغهای بنفش در آن قرار دارد.
هوش مصنوعی: پرچم پادشاهی با صداهای جشن و سرود برقرار شد و زمین به زیبایی و شکوهی مانند چوب آبنوس در آمد.
هوش مصنوعی: برادران لهاک و فرشیدورد به جایی رفتند که آنجا مکان مناسب جنگ است.
هوش مصنوعی: دیدند که سردار برادر خود را که پیشوای جهان است، در حالی که به ملاقات او آمده، کشته شده است.
هوش مصنوعی: ده جنگجو از میان بهترین و شجاعترین رزمندگان ترک، آماده قیام و نبرد هستند.
هوش مصنوعی: چشمها به خاطر حادثهای غمانگیز و پر از التهاب شدهاند و از شدت غصه برادر، به شدت در حال گریه و ناراحتی هستند.
هوش مصنوعی: آنها به شدت در حال ناله و گله بودند و میگفتند: ای شیر نر، فرماندهی پیران سوار و دلیر!
هوش مصنوعی: چه چیزها باید باشد از راستی و شادی وقتی که کسی تصمیم بگیرد از این دنیا برود.
هوش مصنوعی: اکنون آرزوی دشمن برآورده شد و همه چیز به بدی بر تو افتاد، به طوری که دنیا برای تو به پایان رسید.
هوش مصنوعی: در حال حاضر، او به دنبال چیزی در این دنیا است که تو آن را جستجو میکنی و راه و سبک زندگیات را میگیرد.
هوش مصنوعی: از این شهر که پر از ترکها و افراسیابهاست، نتیجه نیکویی برایت نخواهد آمد.
هوش مصنوعی: باید سر پست خود را قطع کرد و به خون آغشته ساختن مو و دست را قبول کرد.
هوش مصنوعی: وقتی که بزرگترها نصیحت کردند، برخی از مردم به حرفهای بیخود خود ادامه دادند و از آن نصیحتها پیروی نکردند.
هوش مصنوعی: گودرز به تاسف از پیران که خواستهاند جنگ را آغاز کنند، با گرد فرشیدورد این سخن را گفت.
هوش مصنوعی: اگر من به دست شما کشته شوم، هیچکس در برابر لشکر شما قرار نگیرد.
هوش مصنوعی: اگر در این میدان جنگ کشته شوم، این واقعه بر دلاوران و نام آوران سرزمین اثر خواهد گذاشت و برای آنان تنگ و دشوار خواهد شد.
هوش مصنوعی: هیچ کس از نسل ویسه باقی نمانده است که در مغز او اندیشه و خردی وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر آنها ما را به خاطر کینهشان بکشند، ما سرهایمان را به سمت ایران میچرخانیم.
هوش مصنوعی: از گودرز سپاه خواسته شده، پس مراقب باشید و خود را بیارزش نپندارید.
هوش مصنوعی: همه به سوی بیابان رفتند جز افرادی که از شر دشمنان جان خود را نجات دادند.
هوش مصنوعی: آنها به محل تجمع خود بازگشتند، در حالی که چشمانشان پر از اشک و دلهایشان پر از درد و anguish بود.
هوش مصنوعی: همه لشکر متوجه شدند که آن گرازان در شب به گلهای پیوستهاند.
هوش مصنوعی: همه به شدت ناراحت و گریهکنان شدند وقتی که در روزها و شرایط سخت قرار گرفتند.
هوش مصنوعی: به نزد لهاک و فرشیدورد رفتند با دلی پر از نگرانی و حس سردی.
هوش مصنوعی: اکنون چه کنیم در این میدان جنگ، وقتی که قهرمان ما پشتِ سپاه توران قرار گرفته است؟
هوش مصنوعی: هر کسی که در میان پیران میگردد، تنها به خاطر نام نیکو و یاد خوب از جهان چیزی نمیبرد.
هوش مصنوعی: چه کسی دلش میخواهد که کمری از آهن ببندد و کلاهی سنگین بر سر بگذارد؟
هوش مصنوعی: لهاک و فرشیدورد گفتند که آنچه یزدان خواسته، تحقق پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: روزگار چنان بر سر او میزند که به خاطر کینهای که دارد، زار و ذلیل میشود.
هوش مصنوعی: با شمشیر، سر از بدن جدا کند، اما کشته هیچگاه از گور و کفن رهایی نخواهد یافت.
هوش مصنوعی: هر کجا که دشمنان کشته شدهاند، آنجا پر از خون است و زره و جسم خستهشان به زمین افتاده است.
هوش مصنوعی: اکنون او در حالتی است که دیگران از گذشتههای دور همه کارها و رفتارهایش را فراموش کردهاند.
هوش مصنوعی: ستون سپه تا زمانی که زنده بود، به عشق و محبت از جانش سرشار بود.
هوش مصنوعی: پسر برای حفظ سپاه، باید از دشمن مراقبت کند و برادرش را در این کار به حساب نمیآورد و او را ناچیز میانگارد.
هوش مصنوعی: بدانید که در این دنیا، کارهای خوب و بد رخ میدهد و تنها چیزی که باعث اهمیت کارهای نیک میشود، ارتباط آنها با خداوند است.
هوش مصنوعی: بسیاری از لشکر خود را تنها برای مراقبت و نگهداری فرستاد و از گودرز در میدان جنگ قرار دادی بست.
هوش مصنوعی: اگر من در میدان کینه به قتل برسم، تو این کینه را فراموش نکن و بعد با لشکر به دنبال انتقام بگرد.
هوش مصنوعی: به آنها اجازه میدهی که به سرزمین توران بروند و در آنجا پنهان شوند، اما تو دام و تلهای برایشان ایجاد نمیکنی.
هوش مصنوعی: ایرانیان دیگر از این عهد و پیمان دور نمیشوند و اکنون جای نگرانی برای ضرر و زیان وجود ندارد.
هوش مصنوعی: سه موضوع پیش آمده که همه شما، چه جوان و چه پیر، باید به آن توجه داشته باشید.
هوش مصنوعی: اگر به نجات نیاز دارید، اکنون باید اقدام کنید و تصمیم بگیرید.
هوش مصنوعی: اگر به خانهی خویش بازگردی، باید به خوبی و بدی مسیر خود اعتماد کنی.
هوش مصنوعی: اگر جنگ به تلاطم بیفتد و کنترلش بر عهده هر فردی باشد، هر یک از جنگجویان با شمشیرهای خود به خونریزی میپردازند.
هوش مصنوعی: اگر دل به جنگ و مبارزه گرایش داشته باشد، باید در این میدان جنگ شکیبایی و تأمل کرد.
هوش مصنوعی: پیران از فرمانده سپاه درخواست کردهاند که یک فرمانده شجاع برای سازماندهی لشکر برگزیده شود.
هوش مصنوعی: زمانی که لشکر دشمن ظاهر میشود، باید از کینه و دشمنی میان آنها پرهیز کرد و آن را کنار گذاشت.
هوش مصنوعی: ما از هر نوع سخنی جدا هستیم و جز درخواست و اراده خداوند، از هیچچیز دیگر صحبت نمیکنیم.
هوش مصنوعی: اگر این گونه باشد که نظر دیگران برای ما در شهر مهم است و گاهی اوقات راهی به ما نشان نمیدهند.
هوش مصنوعی: اگر در خطر هستید و نیاز به کمک شاه دارید، باید تدبیر و فکر کنید و از مکان خطر دور شوید.
هوش مصنوعی: اگر دل شما به سمت شهر ایران میتپد، بدانید که هر کسی که به آنجا فکر کند، در دلش احساس سلطنت و قدرت میکند.
هوش مصنوعی: ما دو برادر را زیر نگاه خودتان نداشته باشید، زیرا هرگز دلهایمان را از کینه پاک نخواهیم کرد.
هوش مصنوعی: هیچکس از نسل ویسگان نیست که کمربند خود را به دور کمرش ببندد.
هوش مصنوعی: ما تصمیم داریم که از راهی که در بیابان است، نزد سالار پیران برویم و به سرزمین توران سفر کنیم.
هوش مصنوعی: اگر به ما ظلم کنند، تلاش میکنیم تا زمانی که هستیم، مقاومت کنیم.
هوش مصنوعی: وقتی ترکها از سخنان آنان آگاه شدند، یکی از آنها پاسخ خوبی داد.
هوش مصنوعی: سالار و فرماندهان نامی خود، در صحنه نبرد افرادی را کشتهاند که بهنوعی بیارزش و خوار شناخته میشوند.
هوش مصنوعی: از آن سو که کیخسرو نمایان خواهد شد، که یار او در این میدان نبرد آرام گرفته است.
هوش مصنوعی: هیچ چیزی از قبیل اسب، سلاح، پا، بال، گنج، مقام، یا شهرت وجود ندارد.
هوش مصنوعی: نه قدرتی برای جنگیدن دارم و نه راهی برای فرار. در برابر خودم باید مبارزه کنم.
هوش مصنوعی: اگر دوباره به زمان گودرز و شاه برگردیم، دیگر هیچ نیرویی و سپاهی نمیتواند ما را از میدان بیرون کند.
هوش مصنوعی: ما نمیتوانیم از رنج و بند رهایی یابیم، نه جایی برای استراحت داریم و نه خانوادهای برای امنیت و حمایت.
هوش مصنوعی: هم اکنون بر ما عیب و عار نیست، چرا که تعداد سپاه زیاد است و فرماندهای وجود ندارد.
هوش مصنوعی: پس از آن، از شاه ترکان و افراسیاب هرگز نخواهم ترسید، حتی اگر با یک توده خاک هم مواجه شوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.