گنجور

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

اگر اینست با خوبان عالم آشنایی‌ها

توان کردن چو نی فریاد از دست جدایی‌ها

نآمد زورق من در کنار ساحل وصلش

به بحر عشق هر چندی که کردم ناخدایی‌ها!

توان دریافت از مضمون من کوتاهی فکرم

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

ز خود بسیار دور افتادم از معنی قرینی‌ها

مرا سرمشق حیرانیست اکنون موی چینی‌ها

توان در مزرع باغ جهان گل از ادب چیدن

که صد خرمن نمایی حاصل ازین خوشه‌چینی‌ها

مرادی کی بود غیر از تسلی‌بخش آرامش

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

ای بهار ناز بهر زینت گل‌ها بیا!

سیر دریا آرزو داری به چشم ما بیا!

کرده‌ام دور از رخت تمهید سامان جنون

ای سویدای دلم را دافع سودا بیا!

از وفا داریم هر دم آرزوی مقدمت

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

ای ز رخسار تو گل شرمنده در گلزارها

وز خرامت آب را زنجیر حیرانی به پا!

دم به دم سوی تو قلاب محبت می‌کشد

جز دلیل عشق نبود کس به سویت رهنما

نیست غیر از مد آه خود عصای دگرم

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵ - سیدجان

 

سنبل از آشفتگی زلف کژت یک پیچ و تاب

مصحف روی توام تفسیر دارد صد کتاب

یوسف از شرم جمالت محو زندان گشته است

ای جمال عالم‌آرای تو روشن ز آفتاب!

در تمنای وصالت دین و دل بر باد شد

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶ - شمس‌الدین‌جان

 

شوخ بی‌باکی که کرده خانه مردم خراب

تیغ ابرویش برای قتل من دارد شتاب

مانی از بهر هوای صورت زیبای او

چون فلک سرگشته افتادست تا یوم‌الحساب

سوخت مغز استخوان در سینه‌ام از عشق او

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

می‌نماید بر لب جو عکس ماه من در آب

می‌توان از ماه تا ماهی همه بودن در آب

نیست سودی سفله را از صحبت روشندلان

سخت رسر، می‌شود آید اگر آهن در آب!

گفت زاهد خویش را در خواب دیدم در برش

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

ماه در پیش رخت یک لمعه باشد از سراب

گل ز دیوان جمالت یک ورق از صد کتاب

فکر زلفت داشتم شوقت به دل زد آتشی

سوختم چندان که پیچیدم به خود زین پیچ و تاب

عارضی چون مهر داری زآه ما غافل مباش

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

می‌برد لعل لب او نشئه از موج شراب

می‌کشد دامان زلفش از گریبان گلاب

لمعه برق رخش هر دم به عشاق آن کند

در بیابان تشنه را تشویش نیرنگ سراب

هر زمان دل آرزوی آب تیغت می‌کند

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

اگرچه دورم از نظاره رخسار یار امشب

بود لوح خیال ابروی او در کنار امشب

نیم آسوده شوقش دمی از اضطراب دل

پر پروانه دارد دود شمع انتظار امشب

اگر چندی که بودم دوش مست باده وصلش

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

هرکس که گل چید از گلشن شب

افتاد نانش در روغن شب

چون عقد پروین حاصل توان کرد

گر خوشه چینی از خرمن شب؟!

دادست زینت خیاط قدرت

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

می‌رسد از ناله بر گردون لوای عندلیب

شاخ گل چون تخت جم باشد برای عندلیب

در چمن امروز در دربار شاهنشاه گل

هیچ کس را نیست گستاخی سوای عندلیب!

با همه خواری نگردد دور از طرف چمن

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

نغمه عشاق باشد در نوای عندلیب

نیست غیر از دیدن گل مدعای عندلیب

ساربان رنگ گلشن دارد آهنگ سفر

کی بود در محمل او جز درای عندلیب؟!

ترسم از الفت‌پرستی‌های ساز نغمه‌اش

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴ - حبیب‌جان

 

حنا از خون مردم بسته دستت

شده گلگون دو لعل میْ‌پرستت

به قتل عاشقان تیغ دو ابروت

ز مژگان صف کشیده چشم مستت

به ما کلک قضا عشقت نوشته

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

زهی آیینه را حیرت خیال عکس تصویرت

کمان فتنه را ناوک حدیث چشم زهگیرت!

چو خاک اکنون به باد از آتش تیغ توام لیکن

بسی جوهر ز خونم گل کند از آب شمشیرت

نمی‌روید به جز یاقوت دیگر هیچ از خاکش

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶ - حبیب‌جان

 

حیات طغرل از عشق حبیب است

جفای طغرل از دست رقیب است

بود طغرل اسیر زلف جانان

به طغرل هرچه آید یا نصیب است

دمی آ سوی بیماران عشقت

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

اگر دل محو آن رخسار زیباست

ز جوهر موج این آیینه دریاست

ندارد داغدار عشق قدری

وطن با لاله اندر کوه و صحراست

مشو در مهر امکان همچو شبنم

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

هر کرا شوخ پری‌رخسار است

ساغر عشرت او سرشار است

زاهدی را که صفا در دل نیست

سبحه او نه کم از زنار است

زلف او دیدم و گفتم در دل

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹ - حبیب‌جان

 

حزین منشین که نوروز بهار است

جهان چون خضر خطت سبزه‌زار است

بهار افروخت زینت در گلستان

محل فیض سیر گلعذار است

گل و سنبل پریشان از صبا شد

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

آنکه تسلیم سجود خاک پایش شد سر است

رهبر آیینه مطلب صفای جوهر است

طائر عشق از پر و بال هوس باشد بری

آنکه در دام تو افتد صید بی بال و پر است

دود آهم را اثر باشد سواد لعل او

[...]

طغرل احراری
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۵
sunny dark_mode