سنبل از آشفتگی زلف کژت یک پیچ و تاب
مصحف روی توام تفسیر دارد صد کتاب
یوسف از شرم جمالت محو زندان گشته است
ای جمال عالمآرای تو روشن ز آفتاب!
در تمنای وصالت دین و دل بر باد شد
عاقبت دستم به دامان تو در یومالحساب!
جام می با غیر مینوشی تو ای رعنا چرا؟!
ز آتش حسرت دل و جان مرا سازی کباب!
آب و تاب عارض و زلفت ندارد بوستان
سنبل و گل هر دو از زلف و رخت بی آب و تاب
نیست از عشقت نصیب من به جز داغ فراق
از می وصل تو در گیتی نگشتم کامیاب!
طغرل از عکس جمالش محو حیرت گشتهام
تا فکند از عارض ماه خود آن دلبر نقاب!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت معشوقهاش اشاره میکند و احساسات عمیق خود را از عشق و فراق بیان میدارد. او از پیچیدگی زلف معشوق و زیبایی چهرهاش صحبت میکند و تأکید میکند که عشق او باعث درد و حسرت در دلش شده است. همچنین، شاعر به تمایل در وصال معشوق و ناکامیاش در این زمینه اشاره میکند و از احوالش در روز حساب و عواقب عشق میگوید. در نهایت، اشاره به حیرت و شگفتی ناشی از جمال معشوق و دلتنگی از دوری او به وضوح احساسات عمیق و غمگین شاعر را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: گل سنبل به خاطر در هم و برهم بودن موهای تو، یک پیچ و تاب دارد که میتواند معانی زیادی را درباره زیباییات بیان کند؛ به طوری که صدها کتاب دربارهات نوشته شده است.
هوش مصنوعی: یوسف به خاطر زیبایی تو در حسرت و اندوه به سر میبرد و گویی در زندان عشق تو گرفتار شده است. زیبایی تو همچون آفتاب درخشنده است و همه چیز را روشن میکند.
هوش مصنوعی: در آرزوی وصالت، دین و دل من به هدر رفت و در نهایت، در روز حساب، به دامان تو پناه آوردم.
هوش مصنوعی: ای زیبای دلربا، چرا جام می را با کسی غیر از خودت مینوشی؟! این کار تو قلب و جان مرا به قهری آتشین تبدیل میکند و عذابم میدهد.
هوش مصنوعی: شکوه و زیبایی چهره و موهای تو چیزی شبیه به گل و سنبل ندارد؛ زیرا زیبایی هر دو، یعنی گل و سنبل، نیز از موها و چهره تو بیبهره است.
هوش مصنوعی: از عشق تو هیچ نصیبی نداشتم جز درد جدایی. در این دنیا نتوانستم از وصل تو بهرهمند شوم!
هوش مصنوعی: من تا به حال به خاطر زیبایی چهرهات حیران و شگفتزده ماندهام، منتظر آن moment هستم که آن معشوقهی نازنین، نقابش را از چهرهاش بردارد و زیباییاش را به نمایش بگذارد!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شهریار دادگستر خسرو مالک رقاب
آنکه دریا هست پیش دست احسانش سراب
آسمان جود گشت و جود ماه آسمان
آفتاب ملک گشت و ملک چرخ آفتاب
بنگر اکنون با خداوند جهان شاه زمین
[...]
تا ببردی از دل و از چشم من آرام و خواب
گه ز دل در آتش تیزم گه از چشم اندر آب
عشق تو باچار چیزم یار دارد هشت چیز
مرمرا هر ساعتی زین غم جگر گردد کباب
با رخم زر و زریر و با دلم گرم و زحیر
[...]
مهترا ، هر چند شعرم زان هر شاعر بهست
تا توانستم نکردم من ز شعری اکتساب
قصد آن دارم که دامن در چنم زین روز بد
روز خوب خویش جویم بر ستوری چون عقاب
تا همی خوانم کتاب و تا همی جویم شراب
[...]
سر و بالایی که دارد بر سر گل مشک ناب
آفت دلهاست و اندر دیدهام چون آفتاب
روی رنگینش چو ماه تافته بالای سرو
زلف مشکینش چو مشک تافته بر ماهتاب
صبر از آن خواهم همی تا عشق او پوشم به صبر
[...]
ای بیان جود تو بر کاغذ روز سپید
نقش کرده خامه قدرت به زر آفتاب
هر کجا کلک تو شد بر صفحه کاغذ روان
تیغ هندی را نماند با نفاذش هیچ تاب
در هوایت هر که چون کاغذ دوروئی پیشه کرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.