گنجور

 
طغرل احراری

سنبل از آشفتگی زلف کژت یک پیچ و تاب

مصحف روی توام تفسیر دارد صد کتاب

یوسف از شرم جمالت محو زندان گشته است

ای جمال عالم‌آرای تو روشن ز آفتاب!

در تمنای وصالت دین و دل بر باد شد

عاقبت دستم به دامان تو در یوم‌الحساب!

جام می با غیر می‌نوشی تو ای رعنا چرا؟!

ز آتش حسرت دل و جان مرا سازی کباب!

آب و تاب عارض و زلفت ندارد بوستان

سنبل و گل هر دو از زلف و رخت بی آب و تاب

نیست از عشقت نصیب من به جز داغ فراق

از می وصل تو در گیتی نگشتم کامیاب!

طغرل از عکس جمالش محو حیرت گشته‌ام

تا فکند از عارض ماه خود آن دلبر نقاب!

 
 
 
عنصری

شهریار دادگستر خسرو مالک رقاب

آنکه دریا هست پیش دست احسانش سراب

آسمان جود گشت و جود ماه آسمان

آفتاب ملک گشت و ملک چرخ آفتاب

بنگر اکنون با خداوند جهان شاه زمین

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

تا ببردی از دل و از چشم من آرام و خواب

گه ز دل در آتش تیزم گه از چشم اندر آب

عشق تو باچار چیزم یار دارد هشت چیز

مرمرا هر ساعتی زین غم جگر گردد کباب

با رخم زر و زریر و با دلم گرم و زحیر

[...]

ازرقی هروی

مهترا ، هر چند شعرم زان هر شاعر بهست

تا توانستم نکردم من ز شعری اکتساب

قصد آن دارم که دامن در چنم زین روز بد

روز خوب خویش جویم بر ستوری چون عقاب

تا همی خوانم کتاب و تا همی جویم شراب

[...]

قطران تبریزی

سر و بالایی که دارد بر سر گل مشک ناب

آفت دل‌هاست و اندر دیده‌ام چون آفتاب

روی رنگینش چو ماه تافته بالای سرو

زلف مشکینش چو مشک تافته بر ماهتاب

صبر از آن خواهم همی تا عشق او پوشم به صبر

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
ابوالفرج رونی

ای بیان جود تو بر کاغذ روز سپید

نقش کرده خامه قدرت به زر آفتاب

هر کجا کلک تو شد بر صفحه کاغذ روان

تیغ هندی را نماند با نفاذش هیچ تاب

در هوایت هر که چون کاغذ دوروئی پیشه کرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه