گنجور

 
طغرل احراری

می‌رسد از ناله بر گردون لوای عندلیب

شاخ گل چون تخت جم باشد برای عندلیب

در چمن امروز در دربار شاهنشاه گل

هیچ کس را نیست گستاخی سوای عندلیب!

با همه خواری نگردد دور از طرف چمن

آفرین بر عهد میثاق و وفای عندلیب!

گر بود صد زیر و بم در نغمه موسیقار را

کی نشیند در سلوک ناله جای عندلیب؟!

باغ از باد خزان دارد لباس ماتمی

برگ‌ریزی‌های گل باشد عزای عندلیب

جذب معشوقان بود هر دم کمند عاشقان

کس نباشد سوی گلشن رهنمای عندلیب

این همه با یاد گل شب تا سحر جان می‌کند

گر بود صد جان مرا باشد فدای عندلیب!

دوش دیدم با هزاران ناله اندر صحن باغ

گر نه گل رحم آورد امروز وای عندلیب!

ختم سازی در چمن درس غم عشاق را

گوش اندازی اگر بر ناله‌های عندلیب

بس که دارد ناله اینجا جلوه رنگ اثر

باشدم امیدواری از دعای عندلیب

این حدیث ای باغبان از من بگو در گوش گل

رحم می‌باید کنون در التجای عندلیب

وه چه خوش گفتست طغرل بیدل بحر سخن

شرم دار از دیدن گل بی‌رضای عندلیب!