ماه در پیش رخت یک لمعه باشد از سراب
گل ز دیوان جمالت یک ورق از صد کتاب
فکر زلفت داشتم شوقت به دل زد آتشی
سوختم چندان که پیچیدم به خود زین پیچ و تاب
عارضی چون مهر داری زآه ما غافل مباش
تا نگردد آفتابت تیره از جوش سحاب
از دل زاهد نباشد بهره کنز عشق را
شاه را حاصل نگردد مال از ملک خراب
من شهید تیغ عشقم دود آهم شد علم
بر سر خاکم گذر کن تا نمانی از ثواب
طائر نظاره با خاک در او چون رسد
بر فلک همپایه باشد از بلندی آن جناب!
در تلاش جستجوی حلقه گیسوی او
موج دارد آبله بر پای هر دم از حباب
یک جهان خنجر مهیا کردی از مژگان خویش
تا کی استغنا خدا را بهر قتل من شتاب!
دم به دم جوش خیال شبنم روی گلش
ز آسمان حسن میتازد به فرقم چون شهاب
از نگه بر روی او ساز بم خود زین کن
تا ندرد از تماشا بر رخش طرف نقاب
تیرهبختیها نصیبم شد ز دیوان ازل
سرنوشتم را قضا کردست از بال غراب
چند روزی شد که دارم با تأمل الفتی
شاهد معنی همان بهتر که نبود در حجاب
تا ز فیض آگهی طغرل سخن سر کردهام
بعد من شاعر کسی دیگر نمیبیند به خواب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و زیبایی معشوق پرداخته و احساسات عمیق شاعر را نسبت به او بیان میکند. در ابتدای شعر، شاعر به زیبایی معشوق اشاره میکند و از آتش عشق و شور و شوق خود برای او میگوید. او به زودگذر بودن زیباییها و تأثیر آن بر دل زاهدان اشاره کرده و عشق را به عنوان گنجی ارزشمند معرفی میکند.
شاعر از موانع و مشکلاتی که در عشق با آن روبرو است میگوید و به تلاش خود برای رسیدن به معشوق اشاره میکند. او زیبایی محض معشوق را ستایش میکند و تأثیر نگاه او بر خود را توصیف میکند. در نهایت، شاعر به مختص به خود بودن احساساتش و ناامیدی از سرنوشت، اشاره میکند و میگوید که دیگر شاعری مانند او نخواهد آمد.
به طور کلی، شعر نمایانگر درد، شوق و زیباییهای عشق است که در دل شاعر زنده است.
هوش مصنوعی: ماه در مقابل چهرهات همچون نور کوچکی است که در دل سراب ظاهر میشود و زیباییها و جمال تو چنان است که هر ورق از آن مانند صد کتاب باارزش است.
هوش مصنوعی: در فکر زلفت بودم و شوق تو در دلم آتش به پا کرد. آنچنان در این احساس غرق شدم که به دور خود پیچیدم و در آن پیچ و تاب غوطهور شدم.
هوش مصنوعی: اگر زیبایی و محبت تو مانند خورشید است، نباید از غم و اندوه ما غافل شوی؛ وگرنه، ممکن است باعث شود که آفتاب وجودت از ابرهای غم تاریک شود.
هوش مصنوعی: عشق واقعی و عمیق از دل افرادی که تنها به ظاهر و زاهدانه زندگی میکنند، به دست نمیآید. حتی قدرت و ثروت یک شاه هم نمیتواند از یک سرزمین ویران چیزی ارزشمند به دست آورد.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق زخمی شدهام و همهی درد و غم من به صورت دود بلند شده است. بر خاک من که به نشانهی فداکاریام است، بگذر تا از پاداش نیک آن بینصیب نمانی.
هوش مصنوعی: پرندهای که به خاک نگاه میکند، زمانی که بر فراز آسمان پرواز کند، به اندازهی بلندی آن وجود عزیز، برابری خواهد داشت.
هوش مصنوعی: سعی در پیدا کردن حلقه گیسوی او باعث میشود که هر لحظه آبله بر پای من به وجود بیاید، مانند حبابی که در آب به وجود میآید.
هوش مصنوعی: با چشمان زیبایت جهانی از تیرها و خنجر آماده کردهای، تا کی میخواهی به خاطر کشتن من، خود را از خدا بینیاز بدانی و عجله کنی؟
هوش مصنوعی: هر لحظه خیال زیبایی گلبرگهای شبنمدار او در ذهنم جاری میشود، مثل اینکه جلوههای زیبای او از آسمان بر سر من میتابد و درخشش و روشنی همانند شهاب دارد.
هوش مصنوعی: از نگاه به او، آوای ساز خود را زیباتر کن تا زیباییاش موجب نشود که او از تماشای چهرهاش خجل شود.
هوش مصنوعی: سرنوشت تلخی نصیب من شده است، چرا که از آغاز، مقدر شده بود و این قضا را مثل بالهای یک کلاغ بر دوش من گذاشتهاند.
هوش مصنوعی: مدتی است که با دقت و تأمل به یک مفهوم نزدیک شدهام، که بهتر است آن را در حجاب نگهدارم و پنهانش کنم.
هوش مصنوعی: من به خاطر لطف و دانش طغرل سخن گفتهام و بعد از من دیگر شاعری را نخواهم دید که به این روش و با چنین آگاهی شعر بسراید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شهریار دادگستر خسرو مالک رقاب
آنکه دریا هست پیش دست احسانش سراب
آسمان جود گشت و جود ماه آسمان
آفتاب ملک گشت و ملک چرخ آفتاب
بنگر اکنون با خداوند جهان شاه زمین
[...]
تا ببردی از دل و از چشم من آرام و خواب
گه ز دل در آتش تیزم گه از چشم اندر آب
عشق تو باچار چیزم یار دارد هشت چیز
مرمرا هر ساعتی زین غم جگر گردد کباب
با رخم زر و زریر و با دلم گرم و زحیر
[...]
مهترا ، هر چند شعرم زان هر شاعر بهست
تا توانستم نکردم من ز شعری اکتساب
قصد آن دارم که دامن در چنم زین روز بد
روز خوب خویش جویم بر ستوری چون عقاب
تا همی خوانم کتاب و تا همی جویم شراب
[...]
سر و بالایی که دارد بر سر گل مشک ناب
آفت دلهاست و اندر دیدهام چون آفتاب
روی رنگینش چو ماه تافته بالای سرو
زلف مشکینش چو مشک تافته بر ماهتاب
صبر از آن خواهم همی تا عشق او پوشم به صبر
[...]
ای بیان جود تو بر کاغذ روز سپید
نقش کرده خامه قدرت به زر آفتاب
هر کجا کلک تو شد بر صفحه کاغذ روان
تیغ هندی را نماند با نفاذش هیچ تاب
در هوایت هر که چون کاغذ دوروئی پیشه کرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.