گنجور

 
طغرل احراری

ز خود بسیار دور افتادم از معنی قرینی‌ها

مرا سرمشق حیرانیست اکنون موی چینی‌ها

توان در مزرع باغ جهان گل از ادب چیدن

که صد خرمن نمایی حاصل ازین خوشه‌چینی‌ها

مرادی کی بود غیر از تسلی‌بخش آرامش

نباشد بهره لیلی را ازین محمل‌نشینی‌ها!

ز شرم آن که فردا محرم مهر بتان باشی

به شبنم غوطه زن امروز از خجلت جبینی‌ها

بلند افتاده از نااعتباری اعتبار من

که از نامم عرق گل می‌کند از بی‌نگینی‌ها

دمی ز اندیشه دل در پی صید معانی شو

اگر باشد رسا فکر تو در معنی کمینی‌ها

کنون جنس قماش خویش را طغرل به عرض آرم

مرادی کی شود حاصل ازین خلوت‌گزینی‌ها؟!