گنجور

 
طغرل احراری

ای بهار ناز بهر زینت گل‌ها بیا!

سیر دریا آرزو داری به چشم ما بیا!

کرده‌ام دور از رخت تمهید سامان جنون

ای سویدای دلم را دافع سودا بیا!

از وفا داریم هر دم آرزوی مقدمت

هر بن مو چشم امید است سوی ما بیا!

کی بود بیمی به ما زین سست‌مغزان دغل

گر بیایی جانب ما سخت بی‌پروا بیا!

دل ز هجران تو آشفتست چون اوراق گل

مرحبا ای غنچه جمعیت دل‌ها بیا!

نیست قانون محبت ساز نیرنگ دویی

ای تن من خاک پایت آمدی تنها بیا!

ای خوش آن مصرع که طغرل می‌سراید بیدلی

یا مرا از خود ببر آن جا که هستی یا بیا!