گنجور

 
طغرل احراری

حیات طغرل از عشق حبیب است

جفای طغرل از دست رقیب است

بود طغرل اسیر زلف جانان

به طغرل هرچه آید یا نصیب است

دمی آ سوی بیماران عشقت

که بیمار انتظار اندر طبیب است

بیا ای جان به استقبال بیرون

که جانان سوی ما آید قریب است

چرا از هجر او چون نی ننالم

که چون مهجور بی‌صبر و شکیب است!

یکی آید به سوی کلبه من

نوازش‌های او بهر غریب است

ندانم خواب با افسانه طغرل

همی‌گویم دعاگویش نقیب است