گنجور

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

روز طرب و خرمی دولت و دین است

دوران زمان شاد به دارای زمین است

میگفت و همی دید در آیینه بمژگانش

آن تیر که از جوشن جان بگذرد این است

میگفت و همی خست بدندان لب خندانش

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

این سرما و آن خم زنجیر اوست

میبرد تا هر کجا تقدیر اوست

حل شود این عقده های پیچ پیچ

رشته ی ما درید تدبیر اوست

گاه آبادش کند گاهی خراب

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

غم به جایی فکند رخت که غمخواری هست

ای خوش آنجا که نه یاری نه پرستاری هست

هر که یار دگرش نیست خدا یار ویست

هر که کاری بکسش نیست باوکاری هست

آنکه اندیشه ی گلزار و گلشن در سر نیست

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

شمشیر بدست آمد سر مست زجام است

بادا بحلش خون من ار باده حرام است

مفتون توام من نه بر آن طلعت و گیسو

آنجا که بهشت است نه صبح است و نه شام است

وقتی ز خرابات به خلدم گذری بود

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

از خواجگان کرامت و از بندگان خطاست

آنجا که فضل تست چه باک از گناه ماست

ما را امید خواجه بسی به زطاعت است

آن بنده مجرم است که نومید از خداست

جز عجز و نیستی نپذیرند ارمغان

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

فصل گل است و موسم دیوان و گاه نیست

جز صحن باغ در خور اورنگ شاه نیست

نرگس گواه من که نباشد ببوستان

چشمی که در قدوم شهنشه براه نیست

ترکان شاه گرچه دلیرند و فتنه جو

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

مهی امشب مگر در خانهٔ ماست

که عالم روشن از کاشانهٔ ماست

به آبادی مبر ای خواجه رنجی

ببین گنجی که در ویرانهٔ ماست

ملامت‌ها که بر من کردی امروز

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

راه بیرون شدن از هر دو جهانم هوس است

خیمه بیرون زدن از کون و مکانم هوس است

تن ناپاکم و این جان هوسناکم کشت

زندگانی نفسی بی تن و جانم هوس است

خلوتی کو که بر آرم نفسی دور از خویش

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

سرم خوش است و دو عالم به مدعای من است

بهر چه می نگرم گویی از برای من است

بکس نیاز ندارم بخویش نیز مگر

یکی خدا و یکی سایه ی خدای من است

دوکون و هر چه در او هست هیچ و من هستم

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

جانم بلب و جام لبالب ز شراب است

فردا چه زیان زآتشم این جام پر آب است

گفتم شب امید من از چهره بر افروز

گیسوش بر آشفت که مه زیر سحاب است

سودی ندهد پند، بگویید بناصح:

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

خاک بادا بسری کش اثر از سنگی نیست

چاک آن سینه که کارش بدل تنگی نیست

ادب بندگی از خیل خردمندان جوی

عاشقان را بجز از عشق تو فرهنگی نیست

راه عشاق زند مطرب از این پرده تو نیز

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

بستم ز دعا لب که دعا بی هوسی نیست

ما را زخدا غیر خدا ملتمسی نیست

هر جا نگرم کورم و در روی تو بینا

در مردمک دیده بغیر از تو کسی نیست

خاری طلبد عشق که در آتش سوزان

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

زاهد ار ره ندهد خانه ی خماری هست

وجه می گر نرسد خرقه و دستاری هست

رفتنش بی سببی نیست ازین ره که طبیب

گذرد بر سر آن کوچه که بیماری هست

میرسد یار و بیاران نگران است ولی

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

جان و جانان، دل و دلبر به هم است

تن اگر دور بماند چه غم است

چشم و زلف تو ببایست که نیست

ورنه از سنبل و نرگس چه کم است

سینه با مهر تو آتشکده است

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

آگاه کسی ز کار ما نیست

کاو را نظری به یار ما نیست

ماییم و دلی خراب و آن نیز

یک روز به اختیار ما نیست

صیدی که سر از کمند پیچد

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

شاهد ما چه غم ار پرده دروقلاش است

آفتاب است و نهان از نظر خفاش است

مردمان بیشتر آنست که غافل گذرند

زحدیثی که بهر کوچه و برزن فاش است

دل بی عشق بهر لحظه اسیر هوسی ست

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

فرخنده طایری که گرفتار دام تست

فرخنده تر از آن که گذارش ببام تست

آسوده بیدلی کخ بکویت کند مقام

آسوده تر دلی که در آنجا مقام تست

از پای تا بفرق بکام منی ولی

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

گر بسوزیم بآتش همه گویند سزاست

در خور جورم و از فضل توام چشم عطاست

گر بخوانی زعطا سر زخطا در پیش است

ور برانی بجفا روی امیدم بقفاست

من بخود هر چه کنم گر کرم است آن ستم است

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

وقت آن شد که ز میخانه در آیم سر مست

لب ساغر بلب و طره ی ساقی در دست

کف زنان، دست فشان، از دو جهان بر دو جهان

پرده بردارم و بیرون فکنم هرچه که هست

تا که آید بمیان تیغ برآرم ز نیام

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

گر شهر حرام است و گرماه صیام است

بودن نفسی بی می و معشوق حرام است

آورده برفتار صنوبر که خرام است

کردست بپا شور قیامت که قیام است

دل برده بیک عشوه که این رسم نگاه است

[...]

نشاط اصفهانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۵
sunny dark_mode