از خواجگان کرامت و از بندگان خطاست
آنجا که فضل تست چه باک از گناه ماست
ما را امید خواجه بسی به زطاعت است
آن بنده مجرم است که نومید از خداست
جز عجز و نیستی نپذیرند ارمغان
از ما که بازگشت بدر گاه کبریاست
سلطان عشق خیمه برون زد زهر دو کون
مارا از این چه غم که جهان سر بسر فناست
روزی گذر فکند بمن کاروان عشق
این آتشم بسینه از آن کاروان بجاست
آگه اگر نسازمت از سوز دل سزاست
گویم چه با طبیب زدردی که بی دواست
آسوده شد نشاط از آن زلف پیچ پیچ
کاندر شکنج هر خم موییش سد بلاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به موضوع کرامت و رحمت خداوند اشاره میکند و بیان میکند که با وجود گناهان و خطاهای انسان، امید به خداوند و رحمت او نباید کمرنگ شود. او میگوید که بندگان واقعی کسانی هستند که از رحمت خدا ناامید نیستند. همچنین، شاعر به عشق الهی و اثرات آن در زندگی انسان اشاره میکند و میگوید که این عشق، برگزیدگی و آسایش را برای روح به ارمغان میآورد. در نهایت، شاعر با توصیف زلف محبوب، به زیبایی و جذابیت عشق اشاره میکند و میگوید که این عشق میتواند همه غمها را از دل انسان برطرف کند.
هوش مصنوعی: افرادی که دارای کرامت و بزرگی هستند، در صف بندگان و مریدان خداوند محسوب میشوند و در جایی که فضل و بخشش تو وجود دارد، نگران گناهان ما نباش.
هوش مصنوعی: امید ما به آقای بزرگ بسیار بیشتر از نیکیها و عبادتهاست. آن بندهای که از رحمت خدا ناامید است، حقیقتاً گناهکار است.
هوش مصنوعی: تنها از ناتوانی و عدم تواناییام میتوانند بیابند، چرا که بازگشت به درگاه بزرگ خداوند است.
هوش مصنوعی: سلطان عشق خیمهای بر افراشت و ما را از این دنیا رها کرد. چه نگرانیای داریم وقتی که جهان در نهایت نابود خواهد شد؟
هوش مصنوعی: روزی کاروان عشق از کنارم گذشت و آتش این عشق در سینهام، نشانهای از آن کاروان است.
هوش مصنوعی: اگر نتوانی مرا از درد دل راحت کنی، پس چه بسا بگویم چه فایدهای دارد طبیب بودن کسی که درمانی برای درد ندارد.
هوش مصنوعی: خوشحالی و نشاط من از زلفهای پیچخوردهاش آرام گرفته، چون هر کجای موهایش به نوعی مانع مشکلات و سختیهاست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
درد مرا بگیتی دارو پدید نیست
دردی که از فراق بود درد بی دواست
گنجی است عاشقان را صبر ار نگه کنی
کو روی زرد سرخ کند پشت گوژ راست
ای فعل تو ستوده و گفتارهات راست
دایم ترا بفضل و بآزادگی هواست
از کوشش تو شاه، بهر جای هیبتست
وز بخشش تو میر بهر خانه یی نواست
فضل ترا همی نبود منتهی پدید
[...]
این تخت سخت گنبد گردان سرای ماست
یا خود یکی بلند و بیآسایش آسیاست
لا بل که هر کسیش به مقدار علم خویش
ایدون گمان برد که «خود این ساخته مراست»
داناش گفت «معدن چون و چراست این»
[...]
ای با خدای و با همه خلق خدای راست
از داد و راستی همه پیروزئی تراست
ملک تو همچو رنج بداندیش تو فزون
رنج تو همچو ملک بداندیش تو بکاست
طبع تو پاک و جان تو پاک و تن تو پاک
[...]
اندر تنور روی چو سوسن فرو بری
چون شمع و گل برآری بازار تنور راست
تا بر سر تنوری می ترسم از تو ز انک
طوفان نوح گاه نخست از تنور خاست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.