گنجور

 
نشاط اصفهانی

آگاه کسی ز کار ما نیست

کاو را نظری به یار ما نیست

ماییم و دلی خراب و آن نیز

یک روز به اختیار ما نیست

صیدی که سر از کمند پیچد

در جرگهٔ شهسوار ما نیست

آن بنده که رای خویش جوید

در درگه شهریار ما نیست

خود بینی و خویشتن پرستی

رسمی ست که در دیار ما نیست

آگاه نشاط از غم ما

یاراست که غمگسار ما نیست

 
 
 
نظامی

چون کار به اختیار ما نیست

به کردن کار، کار ما نیست

نسیمی

زرق و فن و مکر کار ما نیست

تزویر و ریا شعار ما نیست

رضی‌الدین آرتیمانی

آسوده دلی شعار ما نیست

راحت در روزگار ما نیست

زان قامت آسمان خمیده

کش طاقت حمل بار ما نیست

باور نکند کس ار بسوزم

[...]

نظیری نیشابوری

دیریست که یار یار ما نیست

دل نیز امیدوار ما نیست

یک دم به مراد خود نشستیم

امروز ز روزگار ما نیست

ما خانه رمیده‌های ظلمیم

[...]

افسر کرمانی

بی زلف تو، چون قرار ما نیست،

جز شام به روزگار ما نیست

چون زلف تو، در رخت، فروغی،

با بخت سیاه، کار ما نیست

تن پروری و خودی ستودن،

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه