گنجور

 
نشاط اصفهانی

جان و جانان، دل و دلبر به هم است

تن اگر دور بماند چه غم است

چشم و زلف تو ببایست که نیست

ورنه از سنبل و نرگس چه کم است

سینه با مهر تو آتشکده است

دیده با چهر تو بحرالارم است

بی تو من، من نیم و با تو توام

بی تو یا با تو وجودم عدم است

تو کرم میکنی ار تیغ زنی

من اگر جان نفشانم ستم است

مگر این شهر دل ماست نشاط

که در اینجا نشاط و نه غم است