گر شهر حرام است و گرماه صیام است
بودن نفسی بی می و معشوق حرام است
آورده برفتار صنوبر که خرام است
کردست بپا شور قیامت که قیام است
دل برده بیک عشوه که این رسم نگاه است
جان داده بیک گفته که این طرز کلام است
زاهد مگر از وعده ی جنت برد از راه
آنرا که نه در کوی خرابات مقام است
با غیرنه خشمی، نه بما گوشه ی چشمی
چیزی که در او جای نشاط است کدام است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نظریهی عشق و زندگی پرداخته و به تضاد بین مذهب و عشق اشاره دارد. شاعر بیان میکند که در شهر حرام و در ماه رمضان، زندگی بدون می و معشوق نیز حرام است. او به شور و شوقی که در وجود معشوق و در محافل عشق وجود دارد، اشاره کرده و به زاهدان هشدار میدهد که نباید امید به بهشت آنها را از واقعیات زندگی و لذتهای آن دور کند. شاعر در نهایت سوال میکند که چه چیزی میتواند شادی را به انسان هدیه دهد اگر نه عشق و جمال معشوق.
هوش مصنوعی: اگرچه ماه رمضان و شهر مکه مقدس هستند و در این زمان روزه واجب است، اما وجود احساس عاشقانه و نوشیدن شراب (محبت) در این فضای معنوی نیز لازم و ضروری است.
هوش مصنوعی: درخت صنوبر به نرمی و لطافت حرکت میکند و شوری نظیر قیامت به پا کرده است که نشان از برپایی و وقوع حالاتی شگفتانگیز دارد.
هوش مصنوعی: معنای این بیت این است که کسی با یک نگاه جلب توجه کرده و دل را گرفته است، به طوری که این نوع نگاه و جذابیت، رسم و عادتش است. همچنین، دل از گفتهای واگذار شده که نوع بیان و کلام او خاص و دلنشین است.
هوش مصنوعی: ای زاهد، آیا فقط به بهشت وعده داده شده دل خوش کردهای؟ راهی که تو میروی، در کوچههای پر از گناه و لذت زندگی نیست.
هوش مصنوعی: غیر از خودت کسی را خشمگین نمیکنم و به هیچ کس حتی یک نگاه هم نمیکنم. حالا بگو چه چیزی در این دنیا میتواند ما را شاد کند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر من که صبوحی زدهام خرقه حرام است
ای مجلسیان راه خرابات کدام است
هر کس به جهان خرمیی پیش گرفتند
ما را غمت ای ماه پریچهره تمام است
برخیز که در سایهٔ سروی بنشینیم
[...]
ما را چه غم امروز که معشوقه به کام است
عالم به مراد دل و اقبال غلام است
صیدی که دل خلق جهان بود به دامش
المنت لله که امروز به دام است
چون طالع آن نیست که بوسم لب لعلت
[...]
رویت که ازو عالم خوبی بنظام است
چشم بد از و دور یکی ماه تمام است
نی نی غلطم مه که و خورشید چه باشد
خورشید کنیز است ترا ماه غلام است
یک بنده روی رخت غره صبح است
[...]
ما را نه غم ننگ و نه اندیشه نام است
در مذهب ما مذهب ناموس حرام است
گو خلق بدانید که پیوسته فلان را
رخ بر رخ جانانه و لب بر لب جام است
سجاده نشین عارف و دانا نه که عامی است
[...]
چون مستی آن نرگس پر فتنه مدام است
گوش من و بانگ نی و دست من و جام است
گر اختر مقصود به ما خوش نبرآید
ما را رخ زیبای تو ماه تمام است
رخسار تو را لالهٔ دلسوخته هندوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.