گنجور

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۱

 

نقد غمت خریدم با صد هزار شادی

روی مراد دیدم در عین نامرادی

مات خط تو بودم در نشهٔ نباتی

خاک در تو بودم در عالم جمادی

اول به من سپردی گنج نهان خود را

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۲

 

سر از کمند نپیچم اگر تو صیادی

رخ از هلاک نتابم اگر تو جلادی

نکرده چاره مکر تو هیچ مکاری

نبرده پنجهٔ شید تو هیچ شیادی

گه از سلاسل لیلی کمند مجنونی

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۳

 

رفتی بر غیر و ترک ما کردی

ای ترک ختن بسی خطا کردی

پیمانه زدی ز دست بیگانه

اندیشهٔ خون آشنا کردی

سرخوش به کنار بلهوس خفتی

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۴

 

زان سر زلف مرا بی سرو سامان کردی

خاطرم جمع نشد تا تو پریشان کردی

من به سودای غمت اشک به دامن کردم

تا تو از سنبل تر مشک به دامان کردی

سینه صد چاک و جگر پاره خدا را بنگر

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۵

 

اگر ناصح نظر بر منظر جانان من کردی

به جای هر نصیحت رحمتی بر جان من کردی

طبیب دردمندان خوانمت ای عشق کز رحمت

همان دردی که دادی عاقبت درمان من کردی

شبی گفتم که مشکین شد دماغ جان من گفتا

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۶

 

با آن که می از شیشه به پیمانه نکردی

در بزم کسی نیست که دیوانه نکردی

ای خانه شهری نگهت برده به یغما

در شهر دلی کو که در او خانه نکردی

تا گنج غمت را سر ویرانی دلهاست

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۷

 

گه جلوه‌گر ز بام و گه از منظر آمدی

از هر دری به غارت دلها درآمدی

تا دل نیابد از تو خلاصی به هیچ راه

گه راهزن شدی و گهی رهبر آمدی

دلهای مرده زندگی از سر گرفته‌اند

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۸

 

دامن کشان شبی به کنارم نیامدی

کارم ز دست رفت و به کارم نیامدی

در پیش زلف خم به خمت عقده‌های دل

گفتم که مو به مو بشمارم نیامدی

در کارگاه دیده نگارا ز روی تو

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۹

 

دگر فرود نیاید سرم به هیچ کمندی

علاقهٔ تو خلاصم نمود ، از همه بندی

غمی نمانده مرا با وجود زلف تو آری

گزیده مار نلرزد دلش به هیچ گزندی

سری به تیغ تو دادم دریغ اگر نپذیری

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰

 

شب چارده غلامی ز مه تمام داری

تو چه خواجهٔ تمامی که چنین غلام داری

مگر از سیاه روزی تو مرا نجات بخشی

که طلوع صبح روشن ز سواد شام داری

حشم کرشمه از پیش و سپاه غمزه از پس

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۱

 

تا از مژهٔ دلکش تیری به کمان داری

هر گوشه شکاری را حسرت نگران داری

فرخنده پر آن مرغی کش غرقه به خون سازی

آسوده دل آن صیدی کش بهر نشان داری

هم باده‌گساران را بشکسته قدح خواهی

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۲

 

چو در میناست می، یاقوت رخشان است پنداری

چو در ساغر چکد، لعل بدخشان است پنداری

چو افتد در بلورین کاسه عکس طلعت ساقی

پری در خانهٔ آیینه پنهان است پنداری

عبیر آمیز و عنبربیز و عطرانگیز می‌آید

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۳

 

تو شکر لب که با خسرو بسی شیرین سخن داری

کجا آگاهی از شوریده حال کوه کن داری

مرا از انجمن در گوشهٔ خلوت نشانیدی

ولی با مدعی خوش خلوتی در انجمن داری

من آن شهرم که سیلاب محبت ساخت ویرانم

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۴

 

این چه دامی است که از سنبل مشکین داری

که به هر حلقهٔ آن صد دل مسکین داری

همه را نیش محبت زده‌ای بر دل ریش

این چه نوشی است که در چشمهٔ نوشین داری

خون بها از تو همین بس که ز خون دل من

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۵

 

گرد مه خط سیه‌کار نداری، داری

روز روشن به شب تار نداری، داری

صنعت دلکش داود ندانی، دانی

زره از طرهٔ طرار نداری، داری

زلف را دام دل‌آویز نسازی، سازی

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۶

 

زان فشانم اشک در هر رهگذاری

تا به دامان تو ننشیند غباری

زلفت از هر حلقه می‌بندد اسیری

چشمت از هر گوشه می‌گیرد شکاری

از برای بی قراران محبت

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۷

 

دیدم جمال قاتل در وقت جان سپاری

دادم تسلی دل در عین بی قراری

خواری کشان حسنش گلهای بوستانی

شوریدگان عشقش مرغان شاخساری

شاخ گلی که آبش از جوی دیده دادم

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۸

 

من به غیر از تو کسی یار نگیرم، آری

همت آن است که الا تو نگیرد یاری

ای سر زلف قمرپوش عجب طراری

عقربی، میرشبی، بلعجبی، جراری

دوش یک نکته ز بوی تو حکایت کردم

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۹

 

ای طلعت نکوی تو نیکوتر از پری

نیکو نگاه‌دار دلی را که می‌بری

معشوق پرده‌پوشی و منظور پرده‌در

هم پرده می‌گذاری و هم پرده می‌دری

دلهای برده را همه آورده‌ای به دست

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۰

 

زاهد و سبحه صد دانه و ذکر سحری

من و پیمودن پیمانه و دیوانه‌گری

چون همه وضع جهان گذران در گذر است

مگذر از عالم شیدایی و شوریده‌سری

تا کی از شعبدهٔ دور فلک خواهد بود

[...]

فروغی بسطامی
 
 
۱
۲۲
۲۳
۲۴
۲۵
۲۶
sunny dark_mode