نقد غمت خریدم با صد هزار شادی
روی مراد دیدم در عین نامرادی
مات خط تو بودم در نشهٔ نباتی
خاک در تو بودم در عالم جمادی
اول به من سپردی گنج نهان خود را
آخر ز من گرفتی سرمایهای که دادی
در چنگ من نیامد مرغی ز هیچ گلشن
در دام من نیفتاد صیدی ز هیچ وادی
چشمی نمیتوان داشت در راه هر مسافر
گوشی نمیتوان داد بر بانگ هر منادی
چون راستی محال است در طبع کج کلاهان
گیرم که باز گردد گردون ز کج نهادی
ترسم دلش برنجد از من و گر نه هر شب
صد ناله میفرستم با باد بامدادی
پیر مغان به قولم کی اعتماد میکرد
گر بر حدیث واعظ میکردم اعتمادی
گر تاجر وفایی دکان به هرزه مگشا
زیرا که من ندیدم جنسی بدین کسادی
تا جذبهای نگیرد دامان دل فروغی
حق را نمیتوان جست با صد هزار هادی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره حسرت و درد دل شاعر است که بین شادی و غم دست و پنجه نرم میکند. شاعر از گنج نهان خود و سرمایهای که به او داده شده، سخن میگوید و از این که هیچگاه نتوانسته چیزی را از دست ندهد یا به دست آورد، ابراز نارضایتی میکند. او به دشواری در راستی و حقیقت اشاره میکند و بیان میکند که کسی نمیتواند به حرفهای هر واعظ یا منادی اعتماد کند. در نهایت، شاعر به ناکامیهای خود در جستوجوی حقیقت و عشق میپردازد و نشان میدهد که برای رسیدن به معانی عمیقتر باید از جاذبههای دنیوی فاصله گرفت.
هوش مصنوعی: من غم تو را با صد هزار شادی خریدم و در عین ناامیدی، آنچه را که میخواستم دیدم.
هوش مصنوعی: من در خیرهکنندگی و زیبایی خط تو غرق شدم و در حالت گیجی ناشی از عشق، دلم در تو بودم و در مرحلهٔ جمادی، یعنی در حالت بیجان و بیحالی، وجودم را در تو احساس میکردم.
هوش مصنوعی: ابتدا گنج پنهانی خود را به من سپردی، و در پایان آنچه را که به من داده بودی، از من پس گرفتی.
هوش مصنوعی: در دستان من هیچ پرندهای از هیچ باغ و گلشن نیامد و هیچ شکار و صیدی از هیچ مکانی در دام من نیفتاد.
هوش مصنوعی: هر کسی نمیتواند به هر کسی توجه کند و همه نمیتوانند به هر صدایی گوش دهند.
هوش مصنوعی: به دلیل اینکه حقیقت به طور طبیعی در افراد کجفکر وجود ندارد، چگونه میتوانم توقع داشته باشم که چرخ روزگار از مسیر نادرست خود بازگردد؟
هوش مصنوعی: من نگرانم که دلش از من آزرده شود، وگرنه هر شب با بامداد، صد ناله و فریاد برایش میفرستم.
هوش مصنوعی: پیر مغان هرگز به حرفهایم اعتماد نمیکرد، اگر من به گفتههای واعظ توجه میکردم و به آنها ایمان میآوردم.
هوش مصنوعی: اگر بازرگانی راستین هستی، هرگز دکان خود را به بیمهنایی باز نکن، زیرا من هیچگاه جنسی را به این اندازه کساد و بیخریدار ندیدهام.
هوش مصنوعی: برای درک حقایق عالی و روشن، باید به جذبهای عمیق و دلنشین دست پیدا کرد؛ بدون این جذب، جستجوی حقیقت معنایی نخواهد داشت حتی با وجود صدها آموزگار.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر چه به زیر دلقی شاهی و کیقبادی
ور چه ز چشم دوری در جان و سینه یادی
گر چه به نقش پستی بر آسمان شدستی
قندیل آسمانی نه چرخ را عمادی
بستی تو هست ما را بر نیستی مطلق
[...]
ای باد بامدادی خوش میروی به شادی
پیوند روح کردی پیغام دوست دادی
بر بوستان گذشتی یا در بهشت بودی
شاد آمدی و خرم فرخنده بخت بادی
تا من در این سرایم این در ندیده بودم
[...]
سوگند من شکستی، عهدم به باد دادی
با این ستیزه رویی روز و شبم به یادی
گفتی: چو کارت افتد من دستگیر باشم
خود با حکایت من دیگر نیوفتادی
چستی نمودم، ای جان، در کار عشق اول
[...]
زُر أرض دار سُعدی یا بارق الغوادی
طُف حول ربع سُلمی یا دارع البوادی
غافل مشو ز سوزم چون آه سینه دیدی
و اندیشه کن ز آتش چون دود گشت بادی
نارُ الهموم هاجت من قلبی اشتغالاً
[...]
ای باد بامدادی، میآیی از چه وادی؟!
کز بیدلان برآمد فریاد وافؤادی!
گفتم: بیا، که آبی بر آتشم فشانی؛
دردا که تا رسیدی، خاکم بباد دادی!
ساقی کله شکسته، مطرب ترانه بسته؛
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.