من به غیر از تو کسی یار نگیرم، آری
همت آن است که الا تو نگیرد یاری
ای سر زلف قمرپوش عجب طراری
عقربی، میرشبی، بلعجبی، جراری
دوش یک نکته ز بوی تو حکایت کردم
تا صبا مهر کند خانهٔ هر عطاری
طبلهٔ مشک تتاری همه آتش گیرد
گر تو بر باد دهی زان خم گیسو تاری
هم از آن موی سیه مایهٔ هر سودایی
هم از آن روی نکو یوسف هر بازاری
از خط نافه گشا مرهم هر مجروحی
وز لب شهدفشان شربت هر بیماری
تو به خواب خوش و من شب همه شب بیدارم
که مباد از پی این خفته بود بیداری
به که بر جان بکشم منت آزار تو را
من که تن دادهام از چرخ به هر آزاری
مستی ما همه این است که در مجلس دوست
با خبر نیست ز کیفیت ما هشیاری
عارف آن است که جز دوست نبیند چیزی
عاشق آن است که جز عشق نداند کاری
از فروغ نظر پاک فروغی پیداست
که ندارد به جز از نیر اعظم یاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل ابراز میکند که به جز محبوبش، هیچ یاری را نمیخواهد و میخواهد تنها از عشق او بهرهمند شود. او زیباییها و ویژگیهای خاص محبوبش را توصیف میکند و میگوید که هر چیز خوب و شفا بخشی در Exist عشق او نهفته است. شاعر همچنین به شبهایی که بیخواب بوده و به یاد محبوبش افکارش مشغول است، اشاره میکند و میگوید که حتی از آزارهای عشق نیز خوشحال است. در نهایت، او عشق را بالاترین و مهمترین چیز در زندگی میداند و عارف واقعی کسی میداند که تنها به عشق توجه دارد.
هوش مصنوعی: من هیچ کس دیگری را به عنوان دوست و یار نمیگیرم، واقعاً هدفم این است که جز تو یاری نداشته باشم.
هوش مصنوعی: ای کسی که زلفت مانند قمر است، چقدر جالب و مرموزی! تو در شب مانند یک فرمانروا به نظر میرسی و شگفتانگیز هستی.
هوش مصنوعی: دیشب به نسیم صبح گفتم که بوی تو را به همه عطاریها برساند و دلها را پر از محبت کند.
هوش مصنوعی: اگر تو رشتهٔ گیسویت را به باد بدهی، حتی مشک تاتاری هم به آتش خواهد افتاد.
هوش مصنوعی: از موهای سیاه او هر نوع خیال و آرزویی شکل میگیرد و همچنین از چهرهی زیبا و دلانگیز او، هر کسی میتواند سودای عشق و زیبایی را در سر بپروراند.
هوش مصنوعی: از خط موهای تو، درمان هر زخمی پیدا میشود و از لبان شیرینات، نوشیدنی برای هر بیماری به دست میآید.
هوش مصنوعی: تو در خواب خوشی و من تمام شب بیدارم تا مبادا بیداری تو را از خواب دور کند.
هوش مصنوعی: من چه نیازی به دردسرهای تو دارم، در حالی که خودم از زندگی و سختیهای آن به شدت رنج میبرم.
هوش مصنوعی: ما همه در حال مستی هستیم و در این جمع دوستانه، هیچکس از حال ما باخبر نیست که چقدر هشیاریم.
هوش مصنوعی: عارف کسی است که فقط به دوست مینگرد و هیچ چیز دیگری را نمیبیند. عاشق نیز کسی است که جز عشق، هیچ کار دیگری نمیشناسد و به آن توجهی ندارد.
هوش مصنوعی: از نگاه خالص و روشن، درخششی نمایان است که تنها از نور بزرگترین و بهترین یاری میسازد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای نگاری که ز دل کفر و ز رخ دین آری
دل من بردی و کردی رخ من دیناری
چشم تو دین برباید رخ تو باز دهد
چه بلائی تو که هم دین بر و هم دین آری
گل با خار بود نرگس بی خار بود
[...]
هر کجا تازه بخندید گل رخساری
بر رخم بشکفد از خون جگر گلزاری
عشق بازی به جهان کار چو من بی کاریست
که جزین کار ندانم من ومشکل کاری
بر دل از عشق حرج نیست که نادر یابی
[...]
خبر از عیش ندارد که ندارد یاری
دل نخوانند که صیدش نکند دلداری
جان به دیدار تو یک روز فدا خواهم کرد
تا دگر برنکنم دیده به هر دیداری
یعلم الله که من از دست غمت جان نبرم
[...]
ای نسیم سحری هیچ سر آن داری
کز برای دل من روی به جانان آری
پیش آن جان و جهان عرض کنی بندگیم
باز بر لوح دلش نقش وفا بنگاری
ور مجالی بودت گو که فلان میگوید
[...]
آخر ای دوست به من به من باز نظر کن باری
چه شود گر شود آسوده ز یاری یاری
گاه گاهی چه شود گر به سرم برگذری
تا مرا هم به خیالت شود استظهاری
ترکِ طوفِ چمن باغِ وفا نتوان کرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.