دیدم جمال قاتل در وقت جان سپاری
دادم تسلی دل در عین بی قراری
خواری کشان حسنش گلهای بوستانی
شوریدگان عشقش مرغان شاخساری
شاخ گلی که آبش از جوی دیده دادم
دورم ز خویشتن کرد با صد هزار خواری
دوش آن مهم به تندی میزد به تیغ و می گفت
کاین است دوستان را پاداش دوستاری
خونابه جگر بود کز چشم تر فشاندم
نقشی که بر درش ماند از من به یادگاری
گیرم طبیب وقتی احوال من بپرسد
کی در شمارش آید دردم ز بی شماری
نومیدیم به حدی است در عالم محبت
کز ایزدم نماندهست چشم امیدواری
باد صبا رسانید خاکسترم به کویش
بر کام خود رسیدم اما ز خاکساری
دادیم جان ولیکن آسودگی ندیدیم
ما را به هیچ حالت فارغ نمیگذاری
تا خار او خلیده ست در پای دل فروغی
چشمم گرو کشیدهست با ابر نوبهاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به وصال و جدایی از محبوب خود اشاره میکند. او شاهد لحظههای سخت و دلخراش محبوبش است و در عین بیقراری، تلاش میکند به دل خود آرامش دهد. زیبایی محبوبش باعث شوریدگی عاشقان شده و او نیز در حسرت فراقش گرفتار شده است. شاعر از درد و رنج عشق سخن میگوید و احساس میکند که هیچ امیدی برای بهبودی در این عشق ندارد. حتی در سختترین شرایط، او همچنان یاد محبوب را در دل دارد و نتوانسته از این عشق رهایی یابد. در نهایت، شاعر به خاکساری و ناتوانی خود در برابر عشق اشاره میکند و تأکید میکند که حتی با گذشتن از جانش، آرامش نمییابد.
هوش مصنوعی: زمانی که جانم را از دست میدادم، چهرهی زیبای معشوق را دیدم و با وجود بیقراریام، دل خود را آرام کردم.
هوش مصنوعی: آن که در عشق محبوبش رنج میکشد، زیباییهای او مانند گلهای باغ را به دل شیداها به تصویر میکشد و در عین حال احساسات عاشقانهاش همچون پرندگان خوشخوان در شاخسارها به پرواز درمیآید.
هوش مصنوعی: گلی که آبش را از چشمه خودم به آن دادم، باعث شد دور شوم از خودم و در عین حال با هزاران رنج و زحمت مواجه شوم.
هوش مصنوعی: دیروز آن مهمان با تندی و خشم به من حمله کرد و میگفت این، جزای دوستی با دوستان است.
هوش مصنوعی: چشمانم پر از اشک بود و از آن اشک، به خاطر درد و حسرتی که در دل داشتم، طرحی بر در آنجا باقی مانده است که نشانهای از من به یادگار است.
هوش مصنوعی: فرض کن که پزشک وقتی حال من را میپرسد، دردی از من نمیبیند و نمیتواند بگوید که درد من چقدر است، چون دردی به این اندازه و این همه دارم که نمیتوان آن را شمرد.
هوش مصنوعی: ما به اندازهای در عشق ناامید شدهایم که دیگر هیچ امیدی به خداوند هم نداریم.
هوش مصنوعی: باد صبا خاکستر من را به آنجا رساند، در حالی که به آرزوی خود رسیدم، اما به خاطر فروتنیام.
هوش مصنوعی: ما جانیم را فدای تو کردیم، اما هیچ وقت احساس آرامش نکردیم و هیچ چیز نمیتواند ما را رها کند.
هوش مصنوعی: هر گاه که درد و رنجی در دل احساس میکنم، نوری در چشمانم چون ابر بهاری درخشیده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری
کان سنگدل دلم را خواری نمود خواری
چون دوستان یکدل در پیش او نهادم
بستد به دوستی دل ننمود دوستداری
گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم
[...]
ای لعبت حصاری، شغلی دگر نداری
مجلس چرا نسازی، باده چرا نیاری
چونانکه من به شادی روزی هم گذارم
خواهم که تو به شادی روزی همیگذاری
گر دوستدار مایی، ای ترک خوبچهره
[...]
ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری
کان سنگدل دلم را خواری نمود خواری
چون دوستان یکدل دل پیش تو نهادم
بسته به دوستی دل بنموده دوستداری
گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم
[...]
ای شاه عدل گستر عید آمدست بر در
از یار خواه باده وز باده خواه یاری
دانی یقین و داری هرچ آن وجود دارد
جز غیب کان ندانی جز عیب کان نداری
در ملکت فریدون می خواه بهمن آسا
[...]
تا چند عشق بازیم بر روی هر نگاری؟
چون میشویم عاشق بر چهرهٔ تو باری
از گلبن جمالت خاری است حسن خوبان
مسکین کسی کزان گل قانع شود به خاری!
خواهی که همچو زلفت عالم به هم بر آید؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.