سر از کمند نپیچم اگر تو صیادی
رخ از هلاک نتابم اگر تو جلادی
نکرده چاره مکر تو هیچ مکاری
نبرده پنجهٔ شید تو هیچ شیادی
گه از سلاسل لیلی کمند مجنونی
گه از شمایل شیرین بلای فرهادی
به طرف بام قدم نه که شرم خورشیدی
به صحن باغ گذر کن که رشک شمشادی
نه گریه داد مرا بی رخ تو تسکینی
نه ناله کرد مرا در غم تو امدادی
نه داد شیخ شنیدی، نه نامه راهب
فغان که گوش ندادی به هیچ فریادی
ز ناتوانی ما کی خبر توانی شد
که در کمند قوی پنجهای نیفتادی
از آن به بند تو آزادگان گرفتارند
که غیرت مه تابان و سرو آزادی
ز زلف و چشم تو معلوم میتوان کردن
که آفت بشر و فتنه پری زادی
ز سیل گریه ما سست شد اساس دو کون
تو ای بنای محبت چه سخت بنیادی
فروغی آن مه تابان مگر مراد تو داد
که داد صورت و معنی به شاعری دادی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و درد ناشی از جدایی پرداخته است. شاعر به صیاد و جلاد تشبیه میکند، که به نوعی نماد معشوق است، و بیان میکند که در دام عشق او گرفتار است و بدون او هیچ آرامشی ندارد. او به بیفایده بودن دعا و فریاد در غم جداییاش اشاره میکند و از عدم توجه معشوق به آلامش گلهمند است. شاعر در ادامه نشان میدهد که هر حرکتی از عاشق در عشق بینتیجه است و تنها با یاد معشوق میتواند به زندگی ادامه دهد. در نهایت، عشق را به عنوان نیرویی قوی و بنیادین معرفی میکند که باعث تحول در وجود آدمی میشود.
هوش مصنوعی: اگر تو در کار شکار هستی و من در دام تو گرفتار آیم، هیچگاه از کمند تو خلاص نمیشوم. همچنین اگر تو مایهی خطر و نابودی من باشی، نمیتوانم از چنگالت بگریزم.
هوش مصنوعی: بخاطر حیلههای تو هیچ راه حلی پیدا نکردم و هیچ دسیسهای هم نتوانسته مرا گرفتار کند.
هوش مصنوعی: گاهی در حالی که اسیر زنجیرهای عشق لیلی هستم، احساس میکنم همچون مجنونی سرگردانم و گاهی نیز تحت تأثیر زیباییهای شیرین بلای فرهاد قرار میگیرم.
هوش مصنوعی: به سوی بام برو و قدم بردار، چون تابش خورشید باعث شرمندگی است. به باغ برو و ببین که چقدر درختان شمشاد زیبایی دارند.
هوش مصنوعی: نه اشکهایم به من آرامش میدهند که دوری تو را تحمل کنم، و نه نالههایم در این غم به من کمک میکنند.
هوش مصنوعی: تو نه به فریاد شیخ گوش دادهای و نه به نالههای راهب توجه کردهای، پس به هیچ صدایی که از دل برمیخیزد، گوش نمیدهی.
هوش مصنوعی: از ناتوانی و ضعف ما، چگونه میتوانی متوجه شوی که تو در دام قویترین گرفتار نشدهای؟
هوش مصنوعی: آزادگان به خاطر غیرت و زیبایی تو در بند هستند و از آن رو گرفتار میشوند.
هوش مصنوعی: از زلف و چشم تو میتوان فهمید که تو چقدر میتوانی برای انسانها مشکلساز و مسبب آشفتگی و فتنه باشی.
هوش مصنوعی: از شدت اشکهای ما، پایههای دو جهان سست و ضعیف شده است، ای سازنده محبت، بنیادت چقدر سخت و محکم است!
هوش مصنوعی: آیا آن ماه درخشان به تو الهام کرد که صورت و معنی را به شاعری عطا کردی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عتاب رنگ به من نامهای فرستادی
مرا به پردهٔ تشریف راه نو دادی
صحیفههای معانی نوشتی و سر آن
به دست مهر ببستی و مهر بنهادی
چو نقش عارض و زلف تو نوک خامهٔ تو
[...]
مرا دلیست هوس خانۀ غم آبادی
که گر بدور فتادی مرا به افتادی
طرب نکوهی، انده کشی، غم اندوزی
ز کار عیش پشیمان، به درد دل شادی
درو بهر سر مویی نهفته درد دلی
[...]
چه باده بود که در دور از بگه دادی
که میشکافد دور زمانه از شادی
نبود باده به جان تو راست گو که چه بود
بهانه راست مکن کژ مگو به استادی
چه راست میطلبی ای دل سلیم از او
[...]
به خرمی و به خیر آمدی و آزادی
که از صروف زمان در امان حق بادی
به اتفاق همایون و طلعت میمون
دری ز شادی بر روی خلق بگشادی
به هر مقام که پای مبارکت برسد
[...]
نه قلزمم که به هم در شوم به هر بادی
که در میانه دلم هست کوه فولادی
غلط شدم که دلِ نا شکیب فرتوتم
چو آبِ تیره شود گر برون زند بادی
مثالِ صبر ِ من از روی ِ دوست دانی چیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.