گنجور

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱

 

دیگر دلم خدنگ جفا رانشان شدست

جرمی ز من مگر بتو خاطرنشان شدست؟

بی وعده آمدی که زشادی شوم هلاک

دل در گمان که یار بمن مهربان شدست

پاکست دامنش ولی از اختلاط غیر

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

عشقم آتش زد و از وی اثری پیدا نیست

وه ازین آتش پنهان شرری پیدا نیست

به خدنگم چو زدی سینهٔ گرمم مشکاف

که ز پیکان تو در دل اثری پیدا نیست

شمع آخر شد و پروانه ز پرواز نشست

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

از حال ما چه پرسی ای بیوفا که چون است

دارم دل خرابی از غصه تو خونست

از شغل می پرستی بازم مدار ناصح

چون عشق کامل افتاد همسایه جنونست

هرگز بدل ندارم کین از جفای دشمن

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

برگیر مهر از آنکه بکام دل تو نیست

برکن دل از کسی که دلش مایل تو نیست

تا چند گوئیم که بخوبان مبند دل

ناصح ترا چکار؟ دل من، دل تو نیست!

دادی نویدِ وصلم و خرسند نیستم

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

سینه گرم و مژه خونبار و سحر نزدیک است

باخبر باش که آهم به اثر نزدیک است

به رفیقان وطن کیست که از ما گوید

که به ساحل نرسیدیم و خطر نزدیک است

منم آن باغ که دارد به کمین صد آفت

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

هر کسی را که چو من دیده خونباری هست

می توان یافت که در پای دلش خاری هست

دلخراش است دگر ناله مرغان چمن

در خم دام مگر تازه گرفتاری هست

قفس ای کاش که بر شاخ گلی آویزند

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

 

کاروان عشق را بانگ درای دیگرست

گوش ما بر ناله دردآشنای دیگرست

بر دل تنگم در فیضی است هر زخم ستم

بر تنم هر داغ باغ دلگشای دیگرست

شمع ما را از نسیم صبحدم اندیشه نیست

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

دلتنگم و پرواز گلستان هوسم نیست

گلزار به آسایش کنج قفسم نیست

می گریم و چون شمع امیدی ز کسم نیست

می نالم ومانند جرس دادرسم نیست

در هجر تو بایست که یک عمر بنالم

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

میرسد یار و دریغا سروسامانم نیست

تحفه ای جز گهر اشگ بدامانم نیست

عاشقم عاشق و پروا، ز رقیبانم نیست

آتشم آتش و پروا، ز مغیلانم نیست

در تماشای بهشتم ز خیال رخ دوست

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

هر دم بگوشه ای ز خیالت وطن گرفت

عشق تو اختیار دل از دست من گرفت

گفتم ز سیر باغ گشاید مگر دلم

گل بی تو خوش نبود دلم در چمن گرفت

در بزم روزگار بسان سبوی می

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱

 

رفتم و برگشتنم دیگر بکوی یار نیست

رفتنم از کوی او این بار چون هر بار نیست

گر روم کمتر بکویش به که در کویش مرا

باعث خواری بجز آمد شد بسیار نیست

ریخت از گلبن گل و افغان که ما را باغبان

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

ما را که با تو غیر وفا در میانه نیست

بی جرم می کشی تو و هیچت بهانه نیست

از دل کدام شب که مرا خون روانه نیست

باشم شهید عشق وجزاینم نشانه نیست

شادم زبی تعلقی خود که در چمن

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳

 

چو خنجر ستم آن ترک لشگری برداشت

دلم ستم‌کشی و او ستمگری برداشت

منم که روز ازل از من آسمان و زمین

محبت پدری مهر مادری برداشت

خوشم به‌ضعف تن اما فغان که صیادم

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

چون رحمتت فزاید بر عذرخواهی ای دوست

عذر گناه خواهم با بی‌گناهی ای دوست

خواندی در آستانت روزی گدای خویشم

زان روز ننگم آید از پادشاهی ای دوست

دریا همه گرفتم ساحل شودچه حاصل

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

کسی راه غمش را سر نبردست

ازین خونخواره ره جان درنبردست

چه دامست این که یک فرخنده طایر

برون زین دام بال و پر نبردست

بجز من کاورم دین و دلت پیش

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

در حلقه خوبان چو تو یک عربده جو نیست

افسوس که چون روی تو خوی تو نکونیست

خم در قدحم ریز که در میکده عشق

سیرابی ما تشنه لبان کار سبو نیست

بی بخیه بهم باز نیاید لب زخمی

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

رفت حسن تو و عشقت بدل من باقیست

رونق افتاده از آن گلشن و گلخن باقیست

از فراق تو از آن روی ننالم که هنوز

شربت وصل ترا وقت چشیدن باقیست

مردم دیده ام از حسرت رویت بازست

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

چو بگذری به تل عاشقان دکانی هست

در آن دکان چو نکو بنگری جوانی هست

یکی جوان که زآوازه نکوئی او

نهی چو گوش بهر کوچه داستانی هست

گمان مکن که چو آن عارض و چو آن قامت

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

زدی بتیغم و از جبهه تو چین برخاست

باین خوشم که ترا چینی از جبین برخاست

نشست بر رخ گلها زرشگ گرد ملال

چو سنبل ترت از گرد یاسمین برخاست

مرا که ذوق اسیری کشد بصید گهی

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰

 

ما وشکن دامی و فریاد و دگر هیچ

فریاد زبی رحمی صیاد و دگر هیچ

صیاد جفا پیشه اسیران قفس را

ایکاش دهد رخصت فریاد و دگر هیچ

در خلوت دل پرده نشین نیست بجز تو

[...]

طبیب اصفهانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۹
sunny dark_mode