گنجور

 
طبیب اصفهانی

برگیر مهر از آنکه بکام دل تو نیست

برکن دل از کسی که دلش مایل تو نیست

تا چند گوئیم که بخوبان مبند دل

ناصح ترا چکار؟ دل من، دل تو نیست!

دادی نویدِ وصلم و خرسند نیستم

با یکدگر یکی چو زبان و دل تو نیست

ره در دلش که سخت تر از سنگ خاره است

ای دیده غیر گریه‌ی بی حاصل تو نیست

گفتی که نیست جای، کسی را بمحفلم

غیر از طبیب، جای که در محفل تو نیست؟