برگیر مهر از آنکه بکام دل تو نیست
برکن دل از کسی که دلش مایل تو نیست
تا چند گوئیم که بخوبان مبند دل
ناصح ترا چکار؟ دل من، دل تو نیست!
دادی نویدِ وصلم و خرسند نیستم
با یکدگر یکی چو زبان و دل تو نیست
ره در دلش که سخت تر از سنگ خاره است
ای دیده غیر گریهی بی حاصل تو نیست
گفتی که نیست جای، کسی را بمحفلم
غیر از طبیب، جای که در محفل تو نیست؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به مخاطب خود میگوید که رابطهای که برایش ارزش قائل نیست را رها کند. او تأکید میکند که اگر کسی دلش با تو همراستا نیست، نباید به او دل ببندی. همچنین، شاعر براین باور است که وعدههای وصال (دوشیدن عشق) او را خوشحال نکرده و مسیر دل او پر از درد و رنج است. در نهایت، اشاره میکند که تنها کسی که میتواند در محفلش جایی داشته باشد، طبیب است و دیگران برای او اهمیتی ندارند. این شعر حاکی از ناامیدی و دلسردی در روابط عاطفی است.
هوش مصنوعی: از کسی که نمیخواهد با تو باشد، محبت و علاقه را بردار و از دل کسی که به تو علاقهای ندارد، دل بکن.
هوش مصنوعی: چرا مدام میگویی که به خوبان دل نبند؟ ناصح، دل من به تو مربوط نیست!
هوش مصنوعی: نوید وصال تو را به من دادی اما من خوشحال نیستم. ما مانند زبان و دل یکدیگر نیستیم که با هم یکی باشند.
هوش مصنوعی: راهی که در دل او وجود دارد، بسیار سخت و دشوارتر از سنگ محکم است. ای چشم، تنها گریه کردن بدون نتیجه، چارهای نیست.
هوش مصنوعی: گفتی که در جمع تو کسی جز پزشک جایی ندارد، پس در جمع تو چه کسی وجود دارد که هیچکس دیگری در آن جا نیست؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آتشکده دلی که درو منزل تو نیست
بتخانه کعبه یی که درو محمل تو نیست
مردن در آرزوی تو خوشتر ز عمر خضر
خود زنده نیست آنکه دلش مایل تو نیست
چون در میان گرمروان سر در آورد؟
[...]
در خون دیده گشته تنم بسمل تو نیست
زین مرحمت ملاف که کار دل تو نیست
از آبگینه حوصله ما تنک تر است
صبر از دلی طلب که درو منزل تو نیست
گویا دوانده ریشه نهال محبتم
[...]
تخمی است دوستی که در آب و گل تو نیست
شمعی است روی گرم که در محفل تو نیست
چون سرو در سراسر این باغ دلفریب
آزاده ای کجاست که پا در گل تو نیست؟
در کان عقل و مخزن عشق و بساط حسن
[...]
جز جور کار طبع به کین مایل تو نیست
تخمیست دوستی که در آب و گل تو نیست
آن صید افکنی تو که روحالقدس سزد
در خاک و خون تپد که چرا بسمل تو نیست
گفتی چه جویی از در دلها عبث مرا
[...]
با آنکه هیچ میل کسی در دل تو نیست
کس نیست در جهان که دلش مایل تو نیست
گر داشت بود شامل حال رقیب هم
عیب تو نیست رحمی اگر در دل تو نیست
ای بحر عشق تا چه خطرناک لجه ای
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.