دیگر دلم خدنگ جفا رانشان شدست
جرمی ز من مگر بتو خاطرنشان شدست؟
بی وعده آمدی که زشادی شوم هلاک
دل در گمان که یار بمن مهربان شدست
پاکست دامنش ولی از اختلاط غیر
حق با دل منست اگر بدگمان شدست
تا بسته باز رخت سفر، در قفای یار
صد کاروان اشگ ز چشمم روان شدست
بی مهر دیگران ونکویان طبیب را
ترسم گمان کنند که چون دیگران شدست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنج عاطفی خود میگوید. او احساس میکند که دلش پر از ناامیدی و بیوفایی شده و به شخصی مورد علاقهاش اعتماد ندارد. شاعر از آمدن یار بدون وعده و تأثیر آن بر شادیاش سخن میگوید و به پاکی دامان یار اشاره میکند، اما دلش هنوز دچار بدگمانی است. همچنین، او از اشکهایی که به خاطر فراق یار ریخته میشود، صحبت میکند و نگران است که دیگران او را به خاطر این وضع شبیه به دیگران بدانند. در مجموع، شعر به مضامین عشق، درد و بدگمانی پرداخته است.
هوش مصنوعی: دل من دیگر تحمل درد و جفا را ندارد. آیا گناهی از من سر زده که خاطر تو را به یاد آورده است؟
هوش مصنوعی: به صورت ناگهانی و بدون هیچ وعدهای به سراغم آمدی، تا از شادیهایم بمیری. دلم در گمان بود که یار به من محبت کرده است.
هوش مصنوعی: دامن پاک او بیگناه است، اما دل من به خاطر اختلاط با چیزهای نادرست ممکن است بدگمان شده باشد.
هوش مصنوعی: وقتی که سفرم را آغاز کردم و دل از دوست جدا شد، به اندازهای که اشک از چشمانم سرازیر شد، گویی صد کاروان حرکت کردهاند.
هوش مصنوعی: ترس من این است که اگر کسی از مهر و محبتی که دیگران و نیکوکاران به من میدهند، بیخبر باشد، فکر کند که من هم مانند دیگران هستم و هیچ تفاوتی ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آنکه حضرت تو بقدر آسمان شدست
وز حادثات صدر تو ما را امان شدست
با رأی پیر و بخت جوانی و عدل تو
از جور چرخ حافظ پیر و جوان شدست
حکم تو پیشوای شهور و سنین شدست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.