لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
طبیب اصفهانی

در حلقه خوبان چو تو یک عربده‌جو نیست

افسوس که چون روی تو خوی تو نکو نیست

خم در قدحم ریز که در میکده عشق

سیرابی ما تشنه لبان کار سبو نیست

بی‌بخیه بهم باز نیاید لب زخمی

آن چاک دل ماست که دربند رفو نیست

گویا که غلط کرده ره گلشن کویش

امشب که نسیم سحری غالیه‌بو نیست

آئین وفا کار طبیبست که باشد

او را غم یاران وکسی را غم او نیست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
وحشی بافقی

جز غیر کسی همره آن عربده جو نیست

بد میرود این راه و روش هیچ نکو نیست

دوری نگزیند ز رقیبان سر مویی

با ما کشش خاطر او یک سر مو نیست

پیش تو سبب چیست که ما کم ز رقیبیم

[...]

مشتاق اصفهانی

منت ز سر زلف توام یکسر مو نیست

چاکیست دلم را که سزاوار رفو نیست

آن مه که مه چهارده‌اش چون مه‌رو نیست

در شهر بنیکوئی او هیچ نکو نیست

آن سلسله کازادی او نیست میسر

[...]

حزین لاهیجی

رسوا شدهٔ عشق تو را چاره نکو نیست

چاک جگر صبح سزاوار رفو نیست

الوان نعم مائدهٔ عشق کشیده ست

آن زهر کدام است که ما را به گلو نیست؟

در بیعت پیران خرابات فتوح است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه