زدی بتیغم و از جبهه تو چین برخاست
باین خوشم که ترا چینی از جبین برخاست
نشست بر رخ گلها زرشگ گرد ملال
چو سنبل ترت از گرد یاسمین برخاست
مرا که ذوق اسیری کشد بصید گهی
ازین چه سود که صیاد از کمین برخاست
چه کرده ام؟ که بقصدم چو آسمان افکند
خدنگی، از دو جهان بانگ آفرین برخاست
ترحمی! که ز جور سپهر، رفته طبیب
چنان زکار، که نتواند از زمین برخاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساسات شاعر نسبت به زیبایی و دنیای اطرافش است. شاعر از زیبایی چهره و ویژگیهای طبیعی عاشقانه صحبت میکند و اشاره میکند که چگونه این زیباییها بر او تأثیر میگذارد. همچنین به احساس اسیری و دشواریهایی که در زندگی دارد، اشاره کرده و نگرانیاش از سختیهای روزگار را بیان میکند. در نهایت، شعر به نوعی طلب رحمت و کمک از خداوند نیز اشاره دارد.
هوش مصنوعی: تو مرا با زیباییات مسحور کردی و از چهرهات نوری درخشید که خوشحالم کرده است.
هوش مصنوعی: بر روی گلها نشسته غمی شبیه زعفران است و زمانی که سنبل از گرد یاسمن بلند میشود، این حس ملال به وجود میآید.
هوش مصنوعی: آن quien que gusta de ser atrapado، وقتی به دام میافتد، چه فایدهای دارد اگر شکارچی از کمین خود بیرون بیاید؟
هوش مصنوعی: چه کردهام که به دلخوری من، همچون تیرکی که به جانب آسمان پرتاب میشود، از هر دو جهان صدای آفرین و تحسین بلند شده است؟
هوش مصنوعی: رحمی کن! به خاطر ظلمی که زمانه به من کرده، حال طبیب نیز به قدری بد شده که نمیتواند از زمین بلند شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین که از برم آن سرو نازنین برخاست
ز اندرون دلم آه آتشین برخاست
ز هر کجا که به جای دگر به طالع سعد
نزول کرد قیامت از آن زمین برخاست
نمود از طرف برقع آفتاب جمال
[...]
چو سبزه ترت از برگ یاسمین برخاست
هزار فتنه بقصد دل از کمین برخاست
دلم خیال دهانت چو در ضمیر آورد
خروش بیخودی از عقل خرده بین برخاست
چو غنچه روی نمود از نقاب زنگاری
[...]
بسم نبود که زلفت بقصد دین برخاست
سپاه خط تو هم ناگه از کمین برخاست
ز بس که موی میان تو در خیال من است
چو نال شد تن از او ناله حزین برخاست
به اعتدال قد دلربای تو نرسید
[...]
به عزم رقص چو آن فتنه زمین برخاست
بر آسمان ز لب غیبافرین برخاست
به بزم شعلهٔ ناز بتان جلوه فروش
فرو نشست چو آن سرو نازنین برخاست
فکار گشت ز بس آفرین لب گردون
[...]
چو دل فتاد ز پا، غمزهاش ز کین برخاست
چو زخم خورده که خونریزیش از کمین برخاست
ز ناامیدی همصحبتان او خجلم
که از نشستنم آن سرو نازنین برخاست
به خواب اگر نه شهیدی گرفت دامانش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.