گنجور

 
۱
۲
۳
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

ترک تو چون ز دل کسی ای دلستان کند

جانی تو جان، چگونه کسی ترک جان کند

نالد به یاد سرو قد دلکشت همان

مرغ دلم بسدره اگر آشیان کند

من آدمی بجز تو ندیدم که چون پری

[...]

۸ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

بینم اگر به جز تو زیانم بدیده باد

گویم اگر بجز تو زبانم بریده باد

گر جز به دام زلف تو گیرد دلم قرار

از دام جسم طایر روحم پریده باد

بندم اگر به دلبر دیگر بجز تو دل

[...]

۷ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

شوخی که آشنا بکسی غیر ما نبود

بیگانه شد چنانکه مگر آشنا نبود

بودم بسان سایه اش آن روز در قفا

کان روز غیر سایه کسش در قفا نبود

هرجا که بیندم نکند لحظه ای قرار

[...]

۷ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱

 

روزم سیاه شد ز نگاه کلاه دوز

آه از نگاه چشم سیاه کلاه دوز

گاهی ز دیدگاه ز دل خون چکاندم

طرز نگاه گاه بگاه کلاه دوز

از قد سر و روی مهم کرده بی نیاز

[...]

۹ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

غیر از سگ درش ز کسی حال ما مپرس

احوال آشنا بجز از آشنا مپرس

اسرار عشق را خبر از بلهوس مگیر

از مدعی حقیقت این مدعا مپرس

ما جز زبور عشق کتابی نخوانده ایم

[...]

۷ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸

 

رفتی و رفت از غمت ای غمگسار دل

آرام جسم و طاقت جان و قرار دل

دور از تو ای ربوده ز دست اختیار دل

درمانده دل به کار من و من به کار دل

رحمی خدای را به من و دل که مانده او

[...]

۸ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹

 

تو رشک گلشنی با کاکل و رخسار و قد ای گل

قدت سرو است و رخسارت گلست و کاکلت سنبل

تو افزونی به حسن ای سرو و گل دانم تو هم دانی

که من هم نیستم در عشق کم از قمری و بلبل

شود چون مرغ دل آزاد از دام تو کش داری

[...]

۵ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰

 

داند کدام سنگدلم کرده تنگدل

آن را که کرده تنگدل آن شوخ سنگدل

خوشرنگ و بو گلی که ز گلچین و باغبان

گیرد به بوی جان و ستاند به رنگ دل

تا در عراق شهره شد آن بت به دلیری

[...]

۷ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۲

 

من دوستی به غیر برای تو می‌کنم

این کار را برای رضای تو می‌کنم

ترسم که حاصلی ندهد جز جفا برت

صبری که بر امید وفای تو می‌کنم

لابد چو مهر از تو نمی‌بینم و وفا

[...]

۶ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۴

 

هر جا به خاک پا نهم از گریه تر کنم

زان چشم تر چه خاک ندانم به سر کنم

جان خواستی ز من اگرت دل به این خوشست

سهل است گر تو سود کنی من ضرر کنم

گیرم ترا به ناله گرفتم [به؟] سوی خویش

[...]

۷ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۵

 

امروز بی تو خاک چنین گر به سر کنم

روز جزا عجب که سر از خاک بر کنم

گویند چاره کن [به] سفر عشق یار را

یارم نمی کند چو سفر چون سفر کنم

تا کی کنم بدامن گلچین نظاره گل

[...]

۱۰ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۲

 

دل چیست تا به دست تو ای دلستان دهم

بخرام بر سرم که به پای تو جان دهم

خون مرا بریز که در موقف حساب

نتوانمت ز رشک به داور نشان دهم

گر جان دهم به هجر از آن به که یار را

[...]

۵ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۳

 

شب تا به روز بر سر کویت فغان کنم

شاید که از فغان دل تو مهربان کنم

شد داستان غمم به جهان وز شرار عشق

از آنکه داستان به جهانم نهان کنم

یک مشت استخوانم و شادم مگر شبی

[...]

۷ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۷

 

تا از تو دور ای در نایاب مانده ام

از گریه چون صدف به ته آب مانده ام

از بحر چشم ریخته ام بسکه بی تو آب

از آب چشم خویش به گرداب مانده ام

دیگر نمانده تاب صبوری به من بیا

[...]

۵ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۱

 

زان دم که با تو عهد گسل عهد بسته ام

با هر که عهد بسته همان دم شکسته ام

هر جا شنیده ام که تو روزی گذشته ای

هر روز رفته تا به شب آنجا نشسته ام

خو کرده ام به گوشه ی دام تو ورنه من

[...]

۷ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۶

 

آن می که هست آّب خضر شرمسار از آن

ساقی بیا و یک دوسه ساغر بیار از آن

این نیم جان که هست مرا سود با منست

گیری بهای نیم نگه گر هزار از آن

گفتی کنم بزخم دگر کار تو تمام

[...]

۷ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۶

 

خوش تر ز طوبی است به خوبی نهال تو

طوبی کجا و قامت طوبی مثال تو

ماهی تو نه که ماه نباشد چنین جمیل

مهری تو نه که مهر ندارد جمال تو

حاشا که آفتاب همه روزه در زوال

[...]

۹ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵

 

عادت به این مکن که کنی جور و کین همه

نیکوست جور و کین ز نکویان نه این همه

از دلبران کدام بنالند عاشقان

هستند این گروه جفاجو چنین همه

نقص تو نیست جور و جفا زانکه بوده اند

[...]

۹ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱

 

ای برده رشح جام تو جمشید را ز هوش

وی داده نور رای تو خورشید را ضیا

لب بسته ام ز دعوی اخلاص ز آنکه هست

اظهار دوستی به زبان نوعی از ریا

کم می شوم مصدع اوقات کز پدر

[...]

۹ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲

 

والا نصیر ملت و دین میرزا نصیر

ای از جبین سترده همی نقش گردپا

زین پیش در رهی که گهی پا گذاشتی

صرصر به سرعتش نرسیدی به گردپا

برخاستن کنون نتوانم ز جا ز ضعف

[...]

۶ بیت
رفیق اصفهانی
 
 
۱
۲
۳
 
تعداد کل نتایج: ۴۱