زان دم که با تو عهد گسل عهد بسته ام
با هر که عهد بسته همان دم شکسته ام
هر جا شنیده ام که تو روزی گذشته ای
هر روز رفته تا به شب آنجا نشسته ام
خو کرده ام به گوشه ی دام تو ورنه من
آن مرغ زیرکم که ز صد دام جسته ام
دانه مکش ز من که من از بخت واژگون
بر خویش اگرچه شوم به یاران خجسته ام
یوسف رخی و خضر قدم عیسوی دمی
بنگر به من که عاجز و بیمار و خسته ام
خیرات تندرستی و شکر جوانیت
بر حال من ببخش که پیر و شکسته ام
می ترسد او که ساعدش آلایدم بخون
من خود رفیق ورنه ز جان دست شسته ام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنج خود سخن میگوید و احساس تنهایی و بلا را به تصویر میکشد. او به مخاطب خود میگوید که در شرایط سختی قرار دارد و نمیداند آیا کسی میتواند او را درک کند یا نه. شاعر از وفا و ستمی که از نزدیکان دیده، گلهمند است و در نهایت به بیوفایی دوستان اشاره میکند. به طور کلی، شعر حاکی از ناامیدی و غم عمیق شاعر است.
هوش مصنوعی: از زمانی که با تو پیمان را گسستهام، با هر کسی که عهد و پیمان بسته بودم همزمان آن را زیر پا گذاشتهام.
هوش مصنوعی: هر جا که شنیدم تو روزی آنجا بودهای، من هر روز به آن مکان رفتهام و تا شب آنجا منتظر نشستهام.
هوش مصنوعی: به گوشهای از دام تو عادت کردهام، وگرنه من آن پرندهای هستم که از صد دام دیگر رستهام.
هوش مصنوعی: هرگز مرا تحقیر نکن، چون من به رغم رویگردانی بخت، اگرچه خودم به جمع دوستان خوشبخت ملحق شوم، اما کماکان از وضعیتی که دارم راضی نیستم.
هوش مصنوعی: چهرهای زیبا و درخشنده همچون یوسف و قدمی همچون خضر و صدایی مانند عیسی دارم. لحظهای به حال من که ناتوان، بیمار و خستهام نگاهی بینداز.
هوش مصنوعی: لطفاً نعمت سلامتی و جوانیات را به من عطا کن، زیرا من اکنون پیر و ناتوان شدهام.
هوش مصنوعی: او از این میترسد که دستش به خون من آلوده شود، در حالی که من خودم دوست وفادار او هستم و اگر غیر از این باشد، از زندگی دست کشیدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا من خیال عارض تو نقش بستهام
نقش هوا ز لوح دل خویش شستهام
جستم ز قید هستی و از ننگ عافیت
وز دام آن سلاسل مشکین نجستهام
چون در کمند عشق تو جانم اسیر شد
[...]
ای نوجوان که دل به کمند تو بستهام
رحمی نما که پیر و ضعیف و شکستهام
چل سال در مجاهده عمرم چو صرف شد
پنداشتم ز مهر بتان بازرستهام
بر باد داده حاصل چلساله این زمان
[...]
سنگ جفا بقصد دل زار خستهام
مفکن که من ز طالع خود دلشکستهام
خونابه گر شدست سرشگم عجب مدار
داغ درون خویش بآن آب شستهام
ای مرغ نامهبر، ز گزند ایمنی که من
[...]
صد شکر کز غم چو تویی زار و خسته ام
از پهلوی رخ تو چو زلفت شکسته ام
بر دیده ام خرام که در رهگذار تو
فرش است شیشه پارهٔ رنگ شکسته ام
چون غنچه های لالهٔ نشکفته در چمن
[...]
بیدست و پا به خاک ادب نقش بستهام
در سایهٔ تأمل یادش نشستهام
فریاد ما بهگو ش ترحم شنیدنی است
پربینوا چو نغمهٔ تارگسستهام
ای کاش سعی بیخودیی داد ما دهد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.