گنجور

 
۱
۲
۳
۴
۹
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

از سرمه، نرگست همه رنگ حنا گرفت

در آب و گل کلاله شمیم صبا گرفت

در خواب عاشق آمدی و پای نازکت

چندان بدیده سود که رنگ حنا گرفت

بس نخل آرزو که زدم بر زمین دل

[...]

۸ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

دیوانه ی ترا هوس گشت باغ نیست

در گلشنم مخوان که مرا این دماغ نیست

همکاسه چون شود بحریفان درد نوش

آنرا که غیر پاره ی دل در ایاغ نیست

می سوزم و رقیب همان خنده می زند

[...]

۸ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

بگشا زبان که طبع زبونم گره شدست

در سینه آرزوی فزونم گره شدست

از بسکه جور بینم و دم بر نیاورم

اندوه عالمی بدرونم گره شدست

نگشاید آهم از دل و رویم بخنده هم

[...]

۷ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

باز امشبم ز لاله و گل خانه پر شدست

وز آب دیده کلبه ی ویرانه پر شدست

چندان بنرگس تو نظر باختم که باز

چشم ودلم ز عشوه ی مستانه پر شدست

عاشق چگونه یک نفس آشنا زند

[...]

۷ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

دور از تو عمر من همه با درد و غم گذشت

عمر کسی چنین به غم و درد کم گذشت

گفتم که روز عید خورم با تو جرعه‌ای

این خود نصیب من نشد و عید هم گذشت

هر گام بهر گمشده‌ای رهبری نشاند

[...]

۷ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

رویم شکفته از سخن تلخ مردمست

زهرست در دهان و لبم در تبسمست

بیطاقتم چنانکه ندارم مجال صبر

رحمی، به دل درآی که جای ترحمست

سیاره ی زبون چکند فتنه مهر تست

[...]

۷ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

آتشکده دلی که درو منزل تو نیست

بتخانه کعبه یی که درو محمل تو نیست

مردن در آرزوی تو خوشتر ز عمر خضر

خود زنده نیست آنکه دلش مایل تو نیست

چون در میان گرمروان سر در آورد؟

[...]

۸ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

ای دل بیا که نوبت مستی گذشته است

وقت نشاط و باده پرستی گذشته است

از آب زندگی چه حکایت کند کسی

با دل شکسته یی که ز هستی گذشته است

خواهی بلند ساز مرا خواه پست کن

[...]

۶ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

تا کی بهانه ات بدل بت پرست ماست

ملزم شویم گر نظرت در شکست ماست

گردون که صبح و شام می از جام زر دهد

محتاج جرعه یی ز شراب الست ماست

هرچند ما گدا و بود مدعی غنی

[...]

۶ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

دل بیقرار و دولت دیدار مشکلست

گر خود عنایتی نکنی کار مشکلست

میخانه یی برون ندهد این شراب تلخ

کمتر که شرح مسئله بسیار مشکلست

هر دم بدل هزار سنان می رسد ز دوست

[...]

۷ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸

 

آمد سحاب و چهرهٔ گل‌ها ز خواب شست

نیسان دهان غنچه به مشک و گلاب شست

صبحست، می بنوش که گردون به اشک گرم

از بهر جرعه‌ای قدح آفتاب شست

گو همچو برگ لاله ز برق فنا بسوز

[...]

۹ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

ما را ز نوبهار گل روی او بس است

مد نظر بنفشهٔ خودروی او بس است

گو سرو ناز جلوه مکن در حریم باغ

کآنجا خرام قامت دلجوی او بس است

بگشای ای نسیم سحر جیب غنچه را

[...]

۹ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

ما را نه میل باغ و نه پروای بلبلست

فریاد ما ز جلوهٔ آن روی چون گلست

گویا ندارد از قد و زلف تو آگهی

مرغ چمن که شیفتهٔ سرو و سنبلست

گر دست فتنه سلسلهٔ هستیم گسست

[...]

۷ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶

 

عیدست و نوبهار و چمن سبز و خرّمست

ماییم و روی دوست که نوروز عالمست

بر سرو نازپرور من می‌کند سلام

هر شاخ گل که در چمن جان مسلّمست

از نازکان سرو چمن سرو ناز من

[...]

۷ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

آزاد بلبلی که به دام بلا نسوخت

ترک هوس گرفت و ز باد هوا نسوخت

پروانه‌ای که بر سر شمعی به مهر گشت

بیرون نشد ز دایرهٔ شوق تا نسوخت

یک ره دلم در انجمن آتشین‌رخان

[...]

۷ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱

 

خود رای من بخلوت رازت پناه چیست

در بسته یی بروی غریبان گناه چیست

بیرون خرام و کشته ی دیرینه زنده کن

تا خلق بنگرند که صنع اله چیست

وه گر تو یکدو شب بسر کو در آمدی

[...]

۷ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

خورشید من که رخش جفا گرم داشتست

حسنش بر این خیال خطا گرم داشتست

در عاشقی بشورش من نیست عندلیب

هنگامه را بصوت و صدا گرم داشتست

چون بیضه نه سپهر در آرد بزیر بال

[...]

۹ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷

 

روزی که در دلم عشق تو خانه ساخت

سیل بلا بخانه ی صبرم روانه ساخت

نقاش قدرت آن رخ عابد فریب را

آشوب روزگار و بلای زمانه ساخت

آن قطره ها که بر مژه ام خوشه بسته بود

[...]

۹ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰

 

بازم چراغ دل بمی ناب روشنست

چشمم ز جلوه ی گل سیراب روشنست

چون صبح اگر ستاره فشانی کنم رواست

کز دیدن تو دیده ی بیخواب روشنست

امشب که در خرابه ی درویش آمدی

[...]

۷ بیت
بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

خوبی همین کرشمه و ناز و خرام نیست

بسیار شیوه هست بتان را که نام نیست

کامی ندید از تو دل نامراد من

جایی که نامرادی عشقست کام نیست

ماییم و آه نیم‌شب و نالهٔ سحر

[...]

۷ بیت
بابافغانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۹
 
تعداد کل نتایج: ۱۷۱