گنجور

 
بابافغانی

عیدست و نوبهار و چمن سبز و خرمست

ماییم و روی دوست که نوروز عالمست

بر سرو ناز پرور من می کند سلام

هر شاخ گل که در چمن جان مسلمست

از نازکان سرو چمن سرو ناز من

در جلوه ی کمال بخوبی مقدمست

بخرام سوی باغ که از جا رود قدم

شمشاد را که بر لب جو پای محکمست

بر باد اگر رود دل ما در هوای تست

انگار کز حریم چمن غنچه یی کمست

زان گل که می نهند بنازش بتاج سر

گاه خرام سر و قد ان خاک مقدمست

ای گل مخوان فغانی غمدیده را به باغ

گشت چمن مناسب دلهای بیغمست