ما را نه میل باغ و نه پروای بلبلست
فریاد ما ز جلوه ی آن روی چون گلست
گویا ندارد از قدو زلف تو آگهی
مرغ چمن که شیفته ی سرو و سنبلست
گر دست فتنه سلسله ی هستیم گسست
سر رشته ی حیات من آن جعد کاکلست
ماییم و ذکر حلقه ی زنجیر زلف دوست
عشاق را چه کار بدور تسلسلست
هر جلوه ی تو موجب صد گونه حیرتست
در هر کرشمه ی تو هزاران تأملست
روی تو کرد عرض تجمل ز خط و خال
فرخنده آن جمال که اینش تجملست
روی تو دید و سوخت فغانی متاع صبر
منعش نمی کنم چکند بی تحملست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از حال و هوای عاشقانه و ارتباط میان عشق و زیبایی سخن میگوید. او بیان میکند که نه تنها به طبیعت و زیبایی آن عشق میورزد، بلکه زیبایی معشوق او را به شدت مجذوب کرده است. شاعر به توصیف جلوهها و کرشمههای معشوق میپردازد و آنها را سبب شگفتی میداند. همچنین به زنجیر زلف معشوق اشاره میکند که به نوعی زندگی و هستی او را در چنگ خود دارد. او در نهایت به این نکته میرسد که عشق، حتی وقتی به شدت دردآور و دشوار است، برای او غیرقابل تحمل و جدایی ناپذیر است.
هوش مصنوعی: ما به باغ و زیباییهای آن و همچنین به آواز بلبل اهمیت نمیدهیم، چون فریاد و صدای ما ناشی از زیبایی چهره آن محبوب است، همانند زیبایی گل.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که مرغ چمن از زیبایی و جذابیت تو بیخبر است، چون خود را مجذوب سرو و سنبل کرده است.
هوش مصنوعی: اگر دست فتنه باعث شود که این زنجیرهی هستی گسسته شود، سرنوشت و زندگی من به آن موهای درهم و زیبای تو وابسته است.
هوش مصنوعی: ما در حال یادآوری و سخن گفتن از زنجیر زلف دوست هستیم؛ اما عشاق چه نیازی به این دور باطل دارند؟
هوش مصنوعی: هر نمودی از تو باعث شگفتیهای زیادی میشود و هر بار که نگاهی میکنی، هزاران تفکر و تامل را به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: ظاهر زیبای تو با نقش و نگارهای دلانگیز، جلوهای از زیبایی است که از آن میتوان به عنوان تجمل یاد کرد. جمال تو به قدری دلرباست که هر نشانهای روی چهرهات، نشاندهنده لطف و زیباییاش است.
هوش مصنوعی: کسی به خاطر زیبایی تو و احساساتی که در دلش ایجاد کرده، دچار آتش عشق شده و دیگر نمیتواند صبر کند. من هم نمیتوانم از او بخواهم که تحمل کند، چون عشق و علاقهاش غیرقابل تحمل شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این وضع بین که گویی لطف مشکّلست
یا شاخهای سدره بطوبی موصّلست
یا تخته بند باغچۀ عقل و دانش است
یا زیر تیشۀ عمل نوح مرسلست
یا در بر مصاف سپرهای دیلمست
[...]
ساقی بیا که موسم نوشیدن ملست
هم راغ پر ز لاله و هم باغ پر گلست
منشین بخانه خیز که صحرا بخرمی
هر جا که میروی همه جای تبذلست
بگشای حلق بلبله تا قلقلی کند
[...]
دل تنگم و ز عشق توام بار بر دلست
وز دست تو بسی چو مرا پای در گلست
شیرین تری ز لیلی و در کوی تو بسی
فرهاد جان سپرده و مجنون بی دلست
گر چه ز دوستی تو دیوانه گشته ام
[...]
شیب و شباب راه عدم را مراحلست
عمر تو راه دور و درازش دو منزلست
وارسته را ز جذبه دهد امتیاز قرب
کی کهربا رباید کاهی که در گلست
چشمت هنوز حلقه تعلیم ساحریست
[...]
افسارش از بریشم و پالان ز مخملست
هر چند بد صدا است ولیکن مجللست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.