گنجور

 
بابافغانی

تا کی بهانه ات بدل بت پرست ماست

ملزم شویم گر نظرت در شکست ماست

گردون که صبح و شام می از جام زر دهد

محتاج جرعه یی ز شراب الست ماست

هرچند ما گدا و بود مدعی غنی

چون بنگری هنوز نگاهش بدست ماست

آب حیات خواه که اینجا نزاع نیست

ور هست نیستی ز تمنای پست ماست

ساقی مدام باده باندازه می دهد

این بیخودی گناه دل زود مست ماست

در خاکدان دهر فغانی مکن قرار

زینجا فرارجو که نه جای نشست ماست