رویم شکفته از سخن تلخ مردمست
زهرست در دهان و لبم در تبسمست
بیطاقتم چنانکه ندارم مجال صبر
رحمی، به دل درآی که جای ترحمست
سیاره ی زبون چکند فتنه مهر تست
در کار من گره نه از افلاک و انجمست
دانم حلاوت سخن پند گو ولی
آفت زبان ساقی شیرین تکلمست
خون می چکد ز اطلس سیما بی سپهر
بس رنگ بوالعجب که درین نیلگون حمست
با هر که تاختی سر و جان باخت در رهت
رخش ترا چه خون که نه در کاسه ی سمست
از هیچ رو نبرد فغانی رهی بدوست
خضر رهش شوید که در کار خود گمست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق عاشقانه و رنجهای درونی شاعر است. او از تلخیهای سخن و رفتار مردم رنج میبرد، در حالی که لبخند به لب دارد. شاعر از بیتابی و عدم توانی در صبر شکایت دارد و به دل دیگران رحم میخواهد. او عشق را به عنوان نیرویی گرهزننده به کار میبرد و به شیرینی کلام اشاره میکند که در عین حال میتواند آزاردهنده باشد. در نهایت، او به این نکته اشاره دارد که در مسیر عشق، ممکن است انسانها جان و سر خود را نیز فدای آن کنند، در حالی که او احساس میکند در این راه، از خودش فاصله گرفته و گم شده است.
هوش مصنوعی: چهرهام از صحبتهای تلخ مردم پژمرده شده، مانند زهر در دهانم و لبانم در حال لبخند زدن است.
هوش مصنوعی: نمیتوانم تحمل کنم و جایی برای صبر ندارم. ای دل، به من نزدیک شو که قلبم نیاز به رحمت دارد.
هوش مصنوعی: سیارهای که نماد عشق و محبت است، در زندگی من مشکلاتی ایجاد کرده است. این مشکلات به خاطر ستارهها و اجرام آسمانی نیست، بلکه ناشی از عشق توست.
هوش مصنوعی: میدانم که حرفهای نصیحتآمیز دلنشین هستند، اما خطر و آسیب زبان ساقی در گفتن سخنان شیرین وجود دارد.
هوش مصنوعی: صورت زیبا و شگفتانگیز او، همچون ابری به رنگ نیل، باعث میشود که اشک و خون از چشمهایم بریزد. این زیبایی و رنگها برای من بسیار حیرتانگیز و غیرعادی به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: با هر کسی که در مسیرت مقابله کردی، سر و جانش را فدای تو کرد. حالا در برابر اسبت، چه خونریزیای وجود دارد که در کاسهی سمش نباشد؟
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که فریاد و ناله کنی، به جایی نخواهی رسید. تنها کسی که میتواند به تو کمک کند، همان خضر (نماد راهنمایی و بصیرتی) است. در واقع، او باید تو را از سردرگمی نجات دهد، چون خودت در مسیر زندگیات گم شدهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوارزمشاه بر همه شاهان مقدمست
اسباب خسروی همه او را مسلمست
صدر جریدهٔ همه ابنای دولتست
بیت قصیدهٔ همه اعقاب آدمست
از جاه او قوام قوانین ملتست
[...]
کارم چو زلف یار پریشان و درهمست
پشتم به سان ابروی دلدار پرخمست
غم شربتی ز خون دلم نوش کرد و گفت
این شادی کسی که در این دور خرمست
تنها دل منست گرفتار در غمان
[...]
تعیین دال و ذال که در مفردی فتد
ز الفاظ فارسی بشنو زانکه مبهمست
حرف صحیح ساکن اگر پیش ازو بود
دالست ورنه هر چه جز این ذال معجمست
ای صفّه کز صفاز خورنق نمونه ئیست
گوئی که جفت طاق سپهر معظّمست
چون هست با نیش ابراهیم ازان قبل
مانند کعبه قبله ی اولاد آدمست
پیوسته قطب دولت و دین را قرار باد
[...]
عیدست و نوبهار و چمن سبز و خرمست
ماییم و روی دوست که نوروز عالمست
بر سرو ناز پرور من می کند سلام
هر شاخ گل که در چمن جان مسلمست
از نازکان سرو چمن سرو ناز من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.