گنجور

 
بابافغانی

روزی که در دلم عشق تو خانه ساخت

سیل بلا بخانه ی صبرم روانه ساخت

نقاش قدرت آن رخ عابد فریب را

آشوب روزگار و بلای زمانه ساخت

آن قطره ها که بر مژه ام خوشه بسته بود

چشمم ز شوق لعل لبت دانه دانه ساخت

صد بار یاد کرد گلستان کوی تو

بلبل که در حریم چمن آشیانه ساخت

خواب اجل گرفته من خسته را که دل

شرح درازی شب هجران فسانه ساخت

شمشاد را که فاخته در طول بندگیست

خواهد برای زلف تو مشاطه شانه ساخت

آن شهسوار گو مکش از غمزه تیغ کین

چون کار عالمی بسر تازیانه ساخت

عاشق به یک نگاه تو ای ماه چارده

کار هزار ساله درین آستانه ساخت

مطرب ز بهر گریه ی جانسوز اهل درد

گفتار دردناک فغانی بهانه ساخت