گنجور

 
۱
۲
۳
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱

 

عشق بعقل بارها کرده کارزارها ‏

کرده از او فرارها داده باو قرارها

عقل چو بختی اشتران عشق بر اوست ساربان

برده از او قطارها کره از او مهارها

در غم آن عقیق لب از دل و دیده روز و شب

[...]

۵ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

داده دو ترک تو صلا باز سپاه ناز را

تا که بخاک و خون کشد عاشق نو نیاز را

آهوی دشت عشق را شیر اسیر دام شد

صعوه کوه تو درد سینه شاهباز را

طایف کعبه بنگرد گر بحریم معنوی

[...]

۷ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

کیست که مژده آورد زان مه نوسفر مرا

یا که خبر بیاورد زاندل در بدر مرا

تا که زمصر مرحمت رحم بچون منی کن

همره کاروان کند پیرهن پسر مرا

تا که شده است مشتعل تازه بهارم الحذر

[...]

۱۱ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

با رخ تو مقابله کرده ام آفتاب را

تافت ولیک روز کی بیش نداشت تاب را

ای خم زلف اندکی زانمه رو کناره کن

با تو که گفت ای سیه پرده شو آفتاب را

مدرس عشقرا بس است آیت قامت بتان

[...]

۱۰ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

برفکن از بدن دلا زرق سیه پلاس را

آینه شو که تا بری لذت انعکاس را

زاهد و میگسار را نیک شناخت پیر ما

شیخ زمانه گو بنه کسوت التباس را

قامت تو کجا سزد خلعت اتحاد را

[...]

۹ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

سخت ببسته آسمان کار زشش جهت مرا

راه گریز بسته شد چون نقطه عاقبت مرا

هر طرفی که رو کنم کس نگشایدم دری

عشق چو گشت خضر ره کرده یکجهت مرا

غیر نوای عشق تو نیست بعضو عضو من

[...]

۷ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

داد اجازه بر سخن آن لب نوشخند را

باش که پسته بشکند باز رواج قند را

تا نرسد بدامنت گرد ملالتی زما

خاک شدیم در رهت تند مران سمند را

عقل حریص دانه مژده دام میدهد

[...]

۸ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶

 

دید چو دیده دو بین در همه روشناییت

بر در این و آن زند حلقه آشناییت

تلخ بود مذاق من با لب شکرین تو

تیره شبست روز من با همه روشناییت

دعوی خواجگی کند بنده خاکسار تو

[...]

۹ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۱

 

طایف کعبه گر شبی بر حرم تو بگذرد

فسخ کند عزیمت و سر بدر تو بسپرد

وجد و سماع صوفیان نیست عجب زچنگ و نی

عشق چو نغمه ساز شد کوه برقص آورد

بی مه عارضت بتا عاشق دردمند تو

[...]

۱۱ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۰

 

ابر صفت همی کنم خنده و گریه کار خود

خنده زنم بکار او گریه کنم بکار خود

عمر در از صرف شد بر سر زلف مهوشان

کردم از این خیال کج تیره روزگار خود

حال تباه شد مرا نامه سیاه شد مرا

[...]

۱۱ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۱

 

آنکه سلامت جهان آمده در سلامتش

خون دو عالم ار خورد من نکنم ملامتش

جلوه بباغ اگر کند تازه نهال قامتش

سرو سهی زجا رود با همه استقامتش

قصد هلاک و ترک سر سینه چاک و چشم تر

[...]

۹ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۷

 

نقد روان مرا به کف تا به تو برفشانمش

دل بگمان که از جفا من زتو واستانمش

دل بهوای روی تو خون شد و ریخت از مژه

تا که رسد بکوی تو هر طرفی دوانمش

در تو نمی کند اثر هیچ زاشک و آه من

[...]

۸ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۲

 

عکس جمال این و آن هر چه فتاد در دلم

میرود و نمیرود روی تو از مقابلم

پرتو شمع خاوری تافت زمشرق دلم

شمع برید یک نفس همنفسان زمحفلم

بانگ جرس زهر طرف میرسدم بگوش جان

[...]

۷ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۱

 

رفت به خشم دلبر و رحم نکرد بر دلم

وای به بخت واژگون، آه ز کار مشکلم

تا که کشید سر ز من سرو قد تو مانده‌ام

دست فسوس بر سر و پای خیال در گلم

من نه به میل خویشتن می‌دوم از قفای تو

[...]

۱۱ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۷

 

زلف تو تا گرفته‌ام با همه در کشاکشم

خال تو تا گزیده‌ام هندوی دل در آتشم

از نمکین لب توام بوده غذای روح و بس

گیردم آن نمک اگر من نمک دگر چشم

مستم و نیست درد سر تا به صباح محشرم

[...]

۱۲ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۱

 

ناله زار زیر و بم اشک روان دمبدم

سوخت نشاط خاطر و ریخت بجامم آب غم

قصه عشق بر زبان گفتم تا نیاورم

شور نمی هلد مرا تا دمم اوفتد بدم

قاضی و شیخ و محتسب واله میگساریم

[...]

۹ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۸

 

ناله زار زیر و بم اشک روان دمبدم

سوخت نشاط خاطر و ریخت بجامم آب غم

قصه عشق بر زبان گفتم تا نیاورم

شور نمی هلد مرا تا دمم اوفتد بدم

قاضی و شیخ و محتسب واله میگساریم

[...]

۹ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۶

 

ای که به‌ جاه و منزلت ره نبرد خیال من

از خم زلف مو به مو باز بپرس حال من

ناله زیر و بم کشم تا که رسد به گوش تو

تا که چو چنگ می‌دهد زلف تو گوشمال من

عید کنند خلق اگر در مه روزه از هلال

[...]

۷ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۰

 

صرف خیال دوست شد منصب و جاه و مال من

کرد کمال من فلک از چه سبب وبال من

غنج دلال و عشوه ات ناز تو و کرشمه ات

گشت نصیب این و آن وای من و خیال من

آه که کرد مدعی وه که نکردم دلبرم

[...]

۹ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۱

 

دعوی عشق میکنم کذب شده دعای من

رفتی و مانده ام بجا وای من و وفای من

تنگ شده است عیش دل بیگل گلستان دل

رفت بهار و شد خزان تا چه کند خدای من

چون جرسم بغلغله طی نشده چه مرحله

[...]

۹ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 
 
۱
۲
۳
 
تعداد کل نتایج: ۴۸