ابر صفت همی کنم خنده و گریه کار خود
خنده زنم بکار او گریه کنم بکار خود
عمر در از صرف شد بر سر زلف مهوشان
کردم از این خیال کج تیره روزگار خود
حال تباه شد مرا نامه سیاه شد مرا
هم مگرم مدد کند دیده اشکبار خود
خوشه ای از کرم دهد صاحب خرمنی مگر
من که بباد داده ام حاصل کشتزار خود
باغ و بهار دیگران تا چه ثمر دهد مرا
وقف سموم کرده ام این همه نوبهار خود
چون نبود عمل مرا خیز و مهل کسل مرا
ساقی میکشان بده باده خوشگوار خود
یکدمم از نظر نشد طره و چهره بتان
صرف باین و ان کنم لیل خود و نهار خود
هر که بطرف گلشنی گرم حدیث با گلی
ترک مکن خدایرا صحبت گلعذار خود
تا که بدامن آوری دلبر سرو قامتی
زاشک روان بساز جود امن وهم کنار خود
ای تو ولی محترم مرحمتی که از کرم
تا من خاکی آورم بر در تو غبار خود
آشفته روسیه منم عاصی پرگنه منم
مدح علی نموده ام مایه اعتبار خود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بی تو چو شمع کرده ام گریه و خنده کار خود
خنده بروز دل کنم گریه بروزگار خود
ای چو غزال مشگبو صید تو صد هزار دل
من چه سگم که آهویی چون تو کنم شکار خود
در دل پر غبار من گر گذری بهل که من
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.