گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

آنکه سلامت جهان آمده در سلامتش

خون دو عالم ار خورد من نکنم ملامتش

جلوه بباغ اگر کند تازه نهال قامتش

سرو سهی زجا رود با همه استقامتش

قصد هلاک و ترک سر سینه چاک و چشم تر

گفتمت این بود پسر عاشقی و علامتش

غمزه که خورد خون دل چون دهیش جواب اگر

لعل لبت ببوسه ای می ندهد غرامتش

بار خدای رحم کن بر دل پرگناه من

کامده عذرخواهِ او ، اشک بر این ندامتش

با دو جهان گنه مرا دل شده قائم از وفا

کار چو با علی بود در سفر قیامتش

شاید اگر بخواندم بر در میکده شبی

پیر مغان که عام شد بر دو جهان کرامتش

آشفته اندر این سفر نام علیست حرز دل

گو ببرند در وطن مژده ای از سلامتش

هست یدِ خدا علی ، نایبِ مصطفی علی،

لعن بخارجی کن و منکر بر امامتش

 
 
 
سعدی

آن که هلاک من همی‌خواهد و من سلامتش

هر چه کند ز شاهدی کس نکند ملامتش

میوه نمی‌دهد به کس باغ تفرج است و بس

جز به نظر نمی‌رسد سیب درخت قامتش

داروی دل نمی‌کنم کان که مریض عشق شد

[...]

کمال خجندی

آنکه ز بی گنه کشی نیست دمی ندامتش

بی گنهی که او شد من بکشم غرامتش

لحظه به لحظه درستم غمزة او قیامتی

می کند وز کاقری نیست غم قیامتش

گو سر زلف او بکش پرده بر آفتاب و مه

[...]

نشاط اصفهانی

دیده ام و شنیده ام عاشقی و ملامتش

آفت عشق خوشتر از زاهدی و سلامتش

سرو و گل و کنار جو کی برد اندهش ز دل

آنکه کناره جو بود دلبر سرو قامتش

بیهده همنشین مبر وقت من از سخن که نیست

[...]

محیط قمی

غارت هوش می کند، جلوه ی سرو قامتش

آن که نَرُسته در چمن، سرو به استقامتش

ساغر دل زدست او گر بشکست نیست غم

لعل لبش به بوسه ای باز دهد غرامتش

آن که تجلی تواش کرده زخویش بی خبر

[...]

غبار همدانی

جلوه کند به باغ اگر سرو بلند قامتش

سرو ز پا فتد که تا کس نکند ملامتش

بار دگر گر افتدم دامن وصل او به کف

باز رها نمیکنم تا نکشم ندامتش

عاشق زار خویش را تیر هلاک گو بزن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه