کیست که مژده آورد زان مه نوسفر مرا
یا که خبر بیاورد زاندل در بدر مرا
تا که زمصر مرحمت رحم بچون منی کن
همره کاروان کند پیرهن پسر مرا
تا که شده است مشتعل تازه بهارم الحذر
یا بخطر گذار دل یا بنشان شرر مرا
مردم چشم تو بخون غوطه ورند منع کن
تا نخورند بعد از این خون دل و جگر مرا
چند بخون کشانیم چند زدر برانیم
جز سر کویت ای صنم نیست ره دگر مرا
شرم مکن زپاسبان با سگ آستان بگو
تنگ نبود جا بر او راند چرا زدر مرا
نامه نوشته ام زخون مهر زدیده کرده ام
تا که بسوی او برد نامه مختصر مرا
گفتم سیر بینمت گر برسم بوصل تو
نرگس فتنه جوی تو بسته ره نظر مرا
سوخت زبرقی انجمن آه دل فکار من
در تو اثر نمی کند ناله بی اثر مرا
آشفته دوش طره اش بود بخواب در کفم
گر اثری کند شود پرچمی از ظفر مرا
تا ببرم سوی نجف از سر شوق با شعف
رحم بیار و باز کن بند زبال و پر مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.