دید چو دیده دو بین در همه روشناییت
بر در این و آن زند حلقه آشناییت
تلخ بود مذاق من با لب شکرین تو
تیره شبست روز من با همه روشناییت
دعوی خواجگی کند بنده خاکسار تو
نوبت سلطنت زند هرکه کند گداییت
طایر جان ز شوق تو خواست که بشکند قفس
بس که شنید او ز دل قصه دلرباییت
تنگ بود به تو زمین خیمه بر آسمان بزن
کوفته در فلک ملک نوبت پادشاییت
بوالهوسان به کوی تو تا نشوند مجمتع
عرضه به این و آن دهم شکوه بیوفاییت
گر به قیامتم عمل زشت بود سزای آن
آتش دوزخم بده باز ستان جداییت
صرصرِ هجرِ تو ، کند گردِ وجودِ ما فنا،
باز مکش ز خاکیان دامن کبریاییت
آشفته عشق و زاهدی پرده شاهدان بکش
کان بت پارسی درد پرده پارساییت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلتنگی است. شاعر به توصیف زیباییها و روشناییهای معشوقش میپردازد و از تلخی و درد جدایی خود میگوید. وی احساس میکند که نزدیکی به معشوقش بسیار سخت و غیرممکن شده است و حتی برای رسیدن به او، دنیا برایش تنگ و بیمعنا شده است. عشق او را به حالتی شدید و توام با شور و اشتیاق دچار کرده و او را به دردهای درونی سوق میدهد. شاعر در نهایت به دلتنگی و حسرت خود اشاره کرده و از لذتهای زودگذر و بیوفایی دنیا مینالد.
هوش مصنوعی: به چشم خود میبینم که روشنایی تو در همه جا وجود دارد و این روشنی، همچون آشنایی، در هر دروازهای که میروم، مرا همراهی میکند.
هوش مصنوعی: مزهی تلخی زندگیام با شیرینی لبهای تو، شبیه به این است که هر روزم با وجود روشناییات همچنان تیره و تار باشد.
هوش مصنوعی: بندهای humble مانند من ادعای بزرگی میکند، اما این ادعا به خاطر بزرگوار بودن توست. هر کس به سراغ سلطنت میرود، در حقیقت در جستجوی توست که در مقام گدایی تو به حقیقت میرسد.
هوش مصنوعی: پرندهی جان به شوق تو آرزو داشت که قفس را بشکند، زیرا چنان زیاد داستان دلربای تو را از دل شنیده است.
هوش مصنوعی: زمین برای تو تنگ است، پس به آسمان خیمه بزن. با اراده و قوت خود، در دنیا قدرت خود را نشان بده و زمان پادشاهیات را فرا بخوان.
هوش مصنوعی: بیپرواها در کوی تو جمع نمیشوند، و تا زمانی که به این و آن نمایش ندهی، من از بیوفاییات شکایت میکنم.
هوش مصنوعی: اگر در قیامت کار زشتی انجام دادهام، سزاوارم که عذاب آتش را بچشم. پس جدایی تو را از من، دوباره به من بازگردان.
هوش مصنوعی: عذاب جدایی تو وجود ما را تباه میکند، پس از بزرگیات دامن بکش و ما را رها کن.
هوش مصنوعی: به خاطر پیچیدگی عشق و دینداری، پردهای بر چشمان بینندگان بکش، زیرا این معشوق ایرانی تو درد و رنج بخشی است که نقاب پرهیزگاریات را میفشارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صبحدمی که برکنم، دیده به روشناییت
بر در آسمان زنم، حلقهٔ آشناییت
سر به سریر سلطنت، بنده فرو نیاورد
گر به توانگری رسد، نوبتی از گداییت
پرده اگر برافکنی، وه که چه فتنهها رود
[...]
وه که دلم کباب شد ز آتش بیوفاییت
سوخت مرا بهر کسی گرمی آشناییت
کار به نقش پا رساند جهد سر هواییت
شمع صفت به داغ برد آینه خودنماییت
دل به غبار وهم و وظن رفت زشغل ما و من
آینه ها به باد داد زنگ نفس زداییت
فقر نداشت اینقدر رنج خیال پا و سر
[...]
ای که نرسته در چمن سرو به دلربائیت
حیف، که همچو گل بود، عادت بی وفائیت
ای مه آفتاب رخ، در شب تار عاشقان
اشک فشانده شمع جمع، از غم روشنائیت
سینه به خاک برنهد، تن به هلاک در نهد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.