فحشی ز لبت تو وقف ما کن
درد دل بیدوا دوا کن
گفتی شب وصل ریزمت خون
باز آی به عهد خود وفا کن
تو روز و شبان به یاد غیری
روزی به غلط تو یاد ما کن
ما را به کمند خویش بگذار
هر صید که باشدت رها کن
در بر رخ مدعی فروبند
ازدل گر هم ز لطف وا کن
بیگانه هلاک خویش مپسند
این رحم به خویش و آشنا کن
عشق تو بلا و ما ذلیلت
ما را به بلات مبتلا کن
ای آنکه قدر به گفته توست
تبدیل به گفتنی قضا کن
آشفته اگر چه ز اشقیا شد
او را به نظر ز اولیا کن
بگشای تو لعل عیسویدم
بر مرده از کرم دعا کن
زیرا که تو دست ذوالجلالی
ما را به جز از خدا جدا کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عشق و دلتنگی پرداخته و از معشوق درخواست میکند که به یاد محبوب بازگردد و به عهد خود وفا کند. شاعر از درد دل و بیحوصلگی خود میگوید و از معشوق میخواهد که به او رحم کند و ارتباطش را با او برقرار کند. اشعار به زیبایی و عمق احساسات عشق میپردازد و معشوق را تجلی بخشندهای میداند که میتواند دردها را آرام کند و رحمی به دلهای شکسته بدهد. در نهایت، شاعر از قدرت و عظمت معشوق یاد میکند و خواستار نزدیکی به اوست.
هوش مصنوعی: از سخنان تو به ما اجازه بده که دردی را که درمانی ندارد، درمان کنیم.
هوش مصنوعی: به من گفتی که در شب وصال، از عشق و محبت، دلم پر از عشق میشود؛ حالا به عهدهایی که با هم بستهایم، وفا کن و به من بازگرد.
هوش مصنوعی: تو در طول روز و شب به یاد دیگران هستی، اما روزی ممکن است به اشتباه به یاد ما هم بیفتی.
هوش مصنوعی: هر طعمهای که هست، بگذاریم و ما را در دست خود بگیر.
هوش مصنوعی: اگر در برابر چهرهی مدعی خود را پنهان کنی، حتی اگر با لطافت و مهربانی به تو نزدیک شود، از دل این کار را انجام بده.
هوش مصنوعی: به دیگران رحم کن و به روابط خود اهمیت بده، زیرا دشمنی و حسادت تنها به ضرر خودت تمام میشود.
هوش مصنوعی: عشق تو برای ما درد و مشکل شده است و ما را به این دردها گرفتار کردهای.
هوش مصنوعی: ای کسی که ارزش کلام تو باعث تغییر سرنوشت میشود، پس سخن بگو تا مقدر شدن را رقم بزنی.
هوش مصنوعی: هرچند او از بدخواهان دچار سردرگمی و آشفتگی شده است، اما تو باید او را با چشم اهل محبت و نیکی ببینی.
هوش مصنوعی: دلنشین و زیبا، مانند لعل عیسوی، بر مرده بدمی و به خاطر رحمت خود دعا کن.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه تو قدرت بزرگی را در دست داری، ما را فقط از خداوند جدا کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دوست ره جفا رها کن
تقصیر گذشته را قضا کن
بر درگه وصل خویش ما را
با حاجب بارت آشنا کن
در صورت عشق ما نگارا
[...]
گویند که خو ز عشق واکن
لیلیطلبی ز دل رها کن
ای دوست عتاب را رها کن
تدبیر دوای درد ما کن
ای دوست جدا مشو تو از ما
ما را ز بلا و غم جدا کن
اندیشه چو دزد در دل افتاد
[...]
آخر نگهی به سوی ما کن
دردی به ارادتی دوا کن
بسیار خلاف عهد کردی
آخر به غلط یکی وفا کن
ما را تو به خاطری همه روز
[...]
درد دل خسته را دوا کن
وآن وعده که کردهای وفا کن!
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.