گنجور

 
۱
۲
۳
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲

 

طبعِ تو دم‌ساز نیست عاشقِ دل‌سوز را

خویِ تو یاری‌گر است یارِ بدآموز را

دست‌خوشِ تو منم، دستِ جفا برگشای

بر دلِ من بَرگُمار تیرِ جگردوز را

از پیِ آن را که شب پردهٔ رازِ من است

[...]

۷ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵

 

مست تمام آمده است بر در من نیم شب

آن بت خورشید روی و آن مه یاقوت لب

کوفت به آواز نرم حلقهٔ در کای غلام

گفتم کاین وقت کیست بر در ما ای عجب

گفت منم آشنا گرچه نخواهی صداع

[...]

۹ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳

 

دست قبا در جهان نافه‌گشای آمده است

بر سر هر سنگ باد غالیه‌سای آمده است

ابر مشعبد نهاد پیش طلسم بهار

هر سحر از هر شجر سِحرنمای آمده است

لاله ز خون جگر در تپش آفتاب

[...]

۵ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰

 

روی تو دارد ز حسن آنچه پری آن نداشت

حسن تو دارد ملک آنکه سلیمان نداشت

شو بده انصاف خویش کز همه روحانیان

حجرهٔ روح القدس به ز تو مهمان نداشت

در همه روی زمین به ز تو دارنده‌ای

[...]

۶ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴

 

کیست که در کوی تو فتنهٔ روی تو نیست

وز پی دیدار تو بر سر کوی تو نیست

فتنه به بازار عشق بر سر کار است از آنک

راستی کار او جز خم موی تو نیست

روی تو جان پرورد خوی تو خونم خورد

[...]

۶ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰

 

خه که دگرباره دل، درد تو در برگرفت

باز به پیرانه‌سر، عشق تو از سر گرفت

یار درآمد به کوی، شور برآمد ز شهر

عشق در آمد ز بام، عقل رهِ در گرفت

لعل تو یک خنده زد، مرده‌دلی زنده کرد

[...]

۶ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱

 

پردهٔ نو ساخت عشق، زخمهٔ نو درفزود

کرد به من آنچه خواست، برد ز من آنچه بود

لشکر عشق تو باز بر دل من ران گشاد

گر همه در خون کِشد، پشت نباید نمود

دل ز کفم شد دریغ سود ندارد کنون

[...]

۷ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵

 

بوسه‌گهِ آسمان نعل سمند تو باد

نوردِه آفتاب بخت بلند تو باد

خواجهٔ جانی به لطف، شاه جهانی به قدر

گردن گردنکشان رام کمند تو باد

تا رخ و موی تو را در نرسد چشم بد

[...]

۸ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰

 

دوست مرا رطل، عشق تا خط بغداد داد

لاجرم از خط صبر کار برون اوفتاد

صبر هزیمت گرفت، کز صف مژگان او

غمزه کمان درکشید، فتنه کمین برگشاد

عشق به اول مرا، همچو گِل از پای سود

[...]

۶ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷

 

آتش عشق تو دید صبرم و سیماب شد

هستی من آب گشت، آب مرا آب شد

از تف عشق تو دل در کف سودا فتاد

سوخته چون سیم گشت، کشته چو سیماب شد

سوخت مرا عشق تو جان به حق النار برد

[...]

۹ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹

 

آتش عیاره‌ای آب عیارم ببرد

سیم بناگوش او سکهٔ کارم ببرد

زلف چلیپا‌خَمش در بن دیرم نشاند

لعل مسیحادَمش بر سر دارم ببرد

ناله‌کنان می‌دوم سنگ به بر در، چو آب

[...]

۸ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰

 

عقل ز دست غمت دست به سر می‌رود

بر سر کوی تو باد هم به خطر می‌رود

در غم تو هر کجا فتنه درآمد ز در

عافیت از راه بم زود بدر می‌رود

از تو به جان و دلی مشتریم وصل را

[...]

۶ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱

 

روی تو را در رکاب شمس و قمر می‌رود

لعل تو را در عنان شهد و شکر می‌رود

قافلهٔ عشق تو می‌رود اندر جهان

طائفهٔ عقل‌ها هم به اثر می‌رود

روی تو را در فروغ دید نشاید از آنک

[...]

۵ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶

 

روی تو چون نوبهار جلوه‌گری می‌کند

زلف تو چون روزگار پرده‌دری می‌کند

والله اگر سامری کرد به عمری از آنک

چشم تو از سحرها ماحضری می‌کند

مفلسی من تو را از بر من می‌برد

[...]

۷ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰

 

عشق تو اندر دلم شاخ کنون می‌زند

وز دل من صبر را بیخ کنون می‌کند

از سر میدان دل حمله همی آورد

بر در ایوان جان مرد همی افکند

عشق تو عقل مرا کیسه به صابون زده است

[...]

۵ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲

 

خیز و به ایام گل بادهٔ گلگون بیار

نوبت دی فوت شد نوبت اکنون بیار

دست مقامر ببوس نقش حریفان بخواه

بزم صبوحی بساز نزل دگرگون بیار

شاهد دل ناشتاست درد زبان گز بده

[...]

۷ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳

 

بر سر من نامده است از تو جفاجوی تر

در همه عالم توئی از همه بدخوی‌تر

گیر که من نیستم هم ز خود انصاف ده

تا به جهان کس شنید از تو جفاجوی تر

هستی خورشید حسن لاجرم از وصل تو

[...]

۷ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱

 

گر به عیار کسان از همه کس کمتریم

هیچ کسان را به نقد از همه محرم‌تریم

گر به امیدی که هست دولتیان خرم‌اند

ما به قبولی که نیست از همه خرم‌تریم

گر تو به کوی مراد راه مسلم روی

[...]

۹ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳

 

رخت تمنای دل بر در عشاق نه

تخت شهنشاه عشق بر سر آفاق نه

قفل که بر لب نهی از لب معشوق ساز

پای که از سر کنی در صف عشاق نه

زخم که جانان زند همسر مرهم شناس

[...]

۷ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱

 

گرنه تو ای زود سیر تشنهٔ خون منی

با من دیرینه دوست چند کنی دشمنی

هست یقینم که من مهر تو را نگسلم

نیست دُرُستم که تو عهد مرا نشکنی

در طلب خون من قاعده‌ها می‌نهی

[...]

۶ بیت
خاقانی
 
 
۱
۲
۳
 
تعداد کل نتایج: ۵۳