عشق تو اندر دلم شاخ کنون میزند
وز دل من صبر را بیخ کنون میکند
از سر میدان دل حمله همی آورد
بر در ایوان جان مرد همی افکند
عشق تو عقل مرا کیسه به صابون زده است
و آمده تا هوش را خانهفروشی زند
دور فلک بر دلم کرد ز جور آنچه کرد
خوی تو نیز از جفا یاری او میکند
با تو ز دست فلک خیره چه نالم از آنک
هست درستم که پیش پای به ره نشکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق سخن میگوید که در دلش ریشه دوانده و آرامش را از او گرفته است. عشق به جانش حمله میکند و بر او غلبه دارد. عقلش همچون کیسهای بیخاصیت شده و حس هوش را از او میگیرد. شاعر از دردهایی که بر دلش نشسته شکایت دارد و متوجه است که در برابر ظلم زمانه، عشق و وفاداری محبوبش نیز به رنج او افزوده میشود. او از خود میپرسد چگونه میتواند از بدیهای قضا و قدر گله کند، در حالی که عاشق شده و سرنوشتش را به عشق سپرده است.
هوش مصنوعی: عشق تو در دلم همچون شاخهای رشد میکند و اکنون از دل من صبر را ریشه کن میسازد.
هوش مصنوعی: دل مانند دلیری از سر میدان به سمت ایوان جان به پیش میرود و جان مردی را به چالش میکشد، گویی آن را به خطر میاندازد.
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شده که عقل و هوش من مانند کیسهای پیچیده و نابود شود، بهطوریکه دیگر نمیتوانم به درستی فکر کنم و همهچیز به هم ریخته است.
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیر بر دلم چنگ انداخته و از ظلمی که بر من روا داشته، خوی تو نیز به یاری او میآید و به من آسیب میزند.
هوش مصنوعی: من از دست تقدیر شاکی نیستم چون میدانم که با تو بودن باعث میشود هیچ مانعی نتواند راه من را ببندد و پیش پای من را نشکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نیز ابا نیکوان نمایدت جنگ فند
لشکر فریادنی، خواستهنی سودمند
قند جداکن از وی، دور شو از زهر دند
هر چه به آخر بهست جان ترا آن پسند
ای رخ و زلفت چنانک ماه بمشکین کمند
ساخته نظاره گاه بر سر سرو بلند
منظر ماه منیر از بر سرو سهی
طرفه و نادر بود خاصه بمشگین کمند
ای بت بادام چشم پسته دهان قند لب
[...]
غره مشو گر ز چرخ کار تو گردد بلند
زانکه بلندی دهد، تا بتواند فکند
چون برسد آفتاب در خط نصفالنهار
سر سوی پستی نهد تا که در افتد به بند
واقعهٔ آدمی هست طلسمی عجب
[...]
غره مشو گر ز چرخ کار تو گردد بلند
زانک بلندت کند تا بتواند فکند
قطره آب منی کز حیوان میزهد
لایق قربان نشد تا نشد آن گوسفند
توده ذرات ریگ تا نشود کوه سخت
[...]
روز برآمد بلند ای پسر هوشمند
گرم ببود آفتاب خیمه به رویش ببند
طفل گیا شیر خورد شاخ جوان گو ببال
ابر بهاری گریست طرف چمن گو بخند
تا به تماشای باغ میل چرا میکند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.