گنجور

 
خاقانی

گر به عیار کسان از همه کس کمتریم

هیچ کسان را به نقد از همه محرم‌تریم

گر به امیدی که هست دولتیان خرم‌اند

ما به قبولی که نیست از همه خرم‌تریم

گر تو به کوی مراد راه مسلم روی

ما به سر کوی عجز از تو مسلم‌تریم

صاف طرب شرب توست چون که فراهم نه‌ای

دردی غم قوت ماست وز تو فراهم‌تریم

غصهٔ تلخ از درون خندهٔ شیرین زنیم

روی ترش چون کنیم نز گل تر کمتریم

گر تو چو بلعم به زهد لاف کرامت زنی

ما ز سگی دم زنیم وز تو مکرم‌تریم

خرمن عمر ای دریغ رفت به باد محال

در خوی خجلت ز عمر از مژه پرنم‌تریم

گرچه بهین عمر شد روز به پیشین رسید

راست چو صبح پسین از همه خوشدم تریم

گفتی خاقانیا کز غم تو بی‌غمیم

گر تو ز ما بی‌غمی ما ز تو بی‌غم‌تریم