پردهٔ نو ساخت عشق، زخمهٔ نو درفزود
کرد به من آنچه خواست، برد ز من آنچه بود
لشکر عشق تو باز بر دل من ران گشاد
گر همه در خون کِشد، پشت نباید نمود
دل ز کفم شد دریغ سود ندارد کنون
سنگ پیاله شکست گربه نواله ربود
ز آتش هجران تو دود به مغزم رسید
اشک ز چشمم گشاد مایهٔ اشک است دود
عشق چو یکسر بود هجران خوشتر ز وصل
باده چو دُردی بود دیر نکوتر که زود
کشتن من یاد کن، یاد دگر کس مکن
گوش مرا مشنوان آنچه نیارم شنود
چشم سیاه تو دید دل ز برم برپرید
فتنهٔ خاقانی است این دلِ کورِ کبود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان تجربیات عاشقانه و درد جدایی میپردازد. او از عشق به عنوان نیرویی قدرتمند یاد میکند که دیگر تمام وجودش را تسخیر کرده و او را به شدت تحت تاثیر قرار داده است. عشق او باعث درد و رنج شده و احساس میکند که همه چیز را از او گرفته است. هجران تو را از وصال بهتر میداند و به یادآوری شخصی دیگر نمیپردازد، بلکه فقط به عشق خودش و درد آن اشاره دارد. در نهایت، چشم و دلش به خاطر زیبایی معشوقش آشفته و بیقرار شدهاند.
هوش مصنوعی: عشق مثل یک پردهٔ تازه، حال جدیدی به زندگیام بخشید و احساس تازهای در من ایجاد کرد. به من چیزهایی عطا کرد که همیشه میخواستم و از من چیزهایی گرفت که پیش از این داشتم.
هوش مصنوعی: لشکر عشق تو دوباره بر دل من حملهور شده است. اگر همه چیز به خون بیفتد، نباید از آن ترسید.
هوش مصنوعی: دل و احساسات من از دستم رفت و حالا خیلی دیر است. شکست پیالهی سنگی که در دست داشتم، فایدهای ندارد چون گربه نوالهای که داشتم را دزدید.
هوش مصنوعی: درد جدایی تو به حدی مرا آزار داده که مثل دودی در مغزم پیچیده است و اشکهایم به خاطر آنچه احساس میکنم، کاملاً جاری شدهاند. این اشکها خود به نوعی نشاندهندهٔ همان دودی هستند که از درونم بیرون میآید.
هوش مصنوعی: عشق وقتی بهطور کامل حضور ندارد، دوری از آن لذتبخشتر از وصال است. همچنین، شراب اگرچه دیر به دست میآید، کیفیتش از آنهایی که زود فراهم میشوند، بهتر است.
هوش مصنوعی: من را به یاد بیاور و به یاد کسی دیگر نباش. نگذار که گوشم چیزهایی را بشنود که نمیتوانم تحمل کنم.
هوش مصنوعی: چشمهای سیاه تو باعث شد که دل من از دوریات پرید و این دل بیخبر و غمگین، دچار فریبی شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روبهکی دنبه برد شیر مگر خفته بود
جان نبرد خود ز شیر روبه کور و کبود
قاصد ره داد شیر ور نه کی باور کند
این چه که روباه لنگ دنبه ز شیری ربود
گوید گرگی بخورد یوسف یعقوب را
[...]
عشق بر آتش بسوخت دفتر بود و نبود
اما آبت فتح قریب سر حقایق گشود
عهد جوانی گذشت، در غم بود و نبود
نوبت پیری رسید، صد غم دیگر فزود
کارکنان سپهر، بر سر دعوی شدند
آنچه بدادند دیر، باز گرفتند زود
حاصل ما از جهان نیست به جز درد و غم
[...]
ایکه زحی میرسی حالت لیلا چه بود
در حق مجنون چه گفت از که سخن میشنود
بود کرا عزتی پیش سگان درش
در زوفا پاسبان بر رخ که میگشود
در خم چوگان زلف داشت سری یا نداشت
[...]
ز شبنم سبزه زار چو عود برخاست دود
بجو بیاران شد آب آتش ذات الوقود
رفت گل و سرورا لطف خدود و قدود
رو به فلک شد فراز سوی سمک شد فرود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.