گنجور

 
خاقانی

روی تو را در رکاب شمس و قمر می‌رود

لعل تو را در عنان شهد و شکر می‌رود

قافلهٔ عشق تو می‌رود اندر جهان

طائفهٔ عقل‌ها هم به اثر می‌رود

روی تو را در فروغ دید نشاید از آنک

ز آتش رخسار تو تاب بصر می‌رود

بی‌تو به بازار عشق سخت کساد است صبر

نقد روانتر در او خون جگر می‌رود

حاصل خاقانی است دفتر غمهای تو

زان چون قلم بر درت راه به سر می‌رود